یادداشت ها

 

 امیر ثناجو/ این بخشی از جداره­ای در خیابان دانشکده شهر ارومیه است؛ دو تابلو که دارای محتوایی همسان ولی با دو بیان متفاوت است ! قطعا تابلوی پایینی تاثیر بیشتری نسبت به بالایی خواهد داشت. وقتی می­توان سخنی را با لحنی انسان­وارانه و مهرآمیز بیان کرد دلیلی برای به کارگیری لحن خشن و تهدید آمیز نیست. نمونه چنین مواردی را گه­گاه می­توان در سطح شهر مشاهده کرد؛ پیام هایی اینچنینی : لعنت بر پدر و مادر کسی که در این محل آشغال بریزد و یا در صورت توقف هر چهار چرخ پنچر خواهد شد. هر چند پیام دوم خود از لحاظ قانونی جرم محسوب شده و امکان پیگرد قانونی هم دارد! با این­حال این پیام ها موجب گسترش فضای منفی  وبدبینانه در درون یک جامعه می­شود که یک شخصه منفی برای هر شهری محسوب می­گردد. در زندگی روزمره اگر نیاز به انتقال پیامی به دیگران داشتیم می­توان با استفاده از جملات و واژگان مودبانه تر و انسانی ­تر، شاهد شهری شاداب، پر مهر و در نتیجه پر برکت باشیم.

 

 

 

    تصویر زیر،  پوستری از هیئت وزرای اولین شورای اجتماعی حکومت جمهوری آذربایجان به ریاست نریمان نریمانوف می­باشد. عناوین و اسامی اصلی به کار رفته در این پوستر با رسم الخط فارسی بوده و این سندی محکم مبنی بر کاربرد و رواج رسم الخط و زبان فارسی در منطقه قفقاز جنوبی تا اوایل تاسیس اتحاد جماهیر شوروری بوده و پس از رسمی شدن زبان روسی، بعدها رسم الخط این جمهوری نیز به سریل و لاتین تغییر می­کند. وجود آرم­ها و مفاهیمی همچون داس و چکش، کارگران، کارخانه ­ها و مزارع، یادآور فضای سوسیالیستی آن دوران است. نریمانوف مدتی نیز از مسئولین باشگاه همت در شهر باکو بود. این باشگاه توسط جمعی از ایرانیان مهاجر در قفقاز تشکیل شده بود که ارتباطات خوبی با اجتماعیون عامیون در جریان انقلاب مشروطه ایران داشته است. خانواده نریمانوف نیز ازمهاجرین ایرانی ساکن تفلیس بود.

 

 امیر ثناجو/   قطعا هیچ شهروند تبریزی وجود ندارد که چهارراه منصور را نشناسد، حتی با اینکه نام آن در دهه های اخیر تغییر کرده و بافت آن در ساخت و سازهای چند سال گذشته متلاشی شده است با این­حال مردم شهر هنوز آن را با عنوان چهارراه منضور خطاب میکنند و میشناسند! این چهاراه (سابق! ) که در دهه اول خورشیدی احداث شده به دلیل موقعیتش همیشه از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و جزو مهمی از حافظه تاریخی مردمان این شهر است اما در طی سالیان اخیر برخی سرمایه داران شهر با قلع و قمع بافت این منطقه قدیمی، بخشی از هویت تبریز را به نابودی کشاندند که در این باب چند نکته قابل ذکر است:

  1. هر شهری دارای یک راستا و جهت است که اقلیم و جغرافیا نیز بر آن موثر است. جهت شهری تبریز شرق- غرب است و در طول تاریخ نیز تمام میدان های شهر مانند حسن آباد و صاحب اباد ، که اکنون دیگر وجود ندارند!، دقیقا در همین راستا احداث شده بودند اما میدان فعلی منصور کاملا عمود بر جهت شهری یعنی شمال- جنوب ساخته شده است که یک فاجعه شهرسازی به شمار می­آید.
  2. معمار این مجموعه یک آرشیتکت- نقاش معروف بوده که علاقه زیادی به فرم های انتزاعی دارد و در واقع این میدان نمود ذهنیات این شخص بوده است. فرم های دایره و انتزاعی هیچ سنخیتی با فرهنگ و معماری شهر تبریز ندارد.

  نقل است که از این معمار پرسیده بودند که چرا هنگام طراحی این مجموعه توجهی به فرهنگ تبریز نکرده است که در پاسخ گفته بود که من در تبریز فرهنگی ندیدم که از آن الهام بگیرم ! ! !

  1. برج ابریشم یکی دیگر از فجایع این مجموعه به شمار می آید، نمای کامپوزیتی و شیشه ای ساده و طرح زشت و بی معنی آن و طراحی غلط باعث شده این برج خاری در چشم دوستداران فرهنگ تبریز باشد. آیا چنین ساختمان بی هویتی میتواند یکی از نمادهای تبریز باشد؟ آیا مردم تبریز می­توانند به داشتن چنین غول بتنی در شهرشان افتخار کنند؟!
  2. پس از گذشت سال ها هنوز در لابلای سخنان مردم میتوان حکایت افرادی که در کهنه بازار و این بخش از شهر صاحب تجارت و صنعتی بوده و ناراضی از تملک املاکشان بودند را شنید. اینکه به بهانه احیای جاده ابریشم خیابان کهنه (کهنه خیاوان) را متلاشی کنند بیشتر شبیه یک طنز تلخ است! کدام انسان عاقلی می­تواند بپذیرد یک جاده تاریخی را احیا کنند که از داخل یک پاساژ تازه ساخت عبور کند؟! علاوه بر آن هنوز بین پژوهشگران جای بحث هست که راه ابریشم از این مسیر عبور میکرده یا نه.
  3. آنچه در این میدان انجام گرفته زیر عنوان احیای بافت فرسوده بوده اما فقط یک رویکرد تخریبی بوده است. بی توجهی با آثار و ارزش های تاریخی و فرهنگی، طرفداری از ارزش های اقتصادی، عدم توانایی بافت جدید به همراهی با نیازهای معاصر و مخالفت با نماد و نشانه وآنچه که از گذشته برجای ماند است همگی بیانگر وجود این نگرش تخریبی در منصور میباشد.

قطعا خیانت ساخت این میدان و تخریب بخشی از بافت کهن شهر و خاطره جمعی مردمان آن هرگز از یادها نخواهد رفت.

 

 

 

در این فرتور، شما دو تن از معماران ماندگار تاریخ  معاصر این مرزوبوم را می‌بینید. هوشنگ سیحون و شاگردش حسین امانت

استاد سیحون مهراز برجسته‌ترین بناهای یادبود ایران مانند آرامگاه بزرگانی همچون خیام، فردوسی و نادرشاه است و سهم بسیاری در شکل‌گیری معماری ایرانی در دروان معاصر را داشته است. من همواره به دوستان معمارم سفارش میکنم که سیحون را الگویی برای خود بدانند چرا که جزو معدود معمارانی بود که با نهادینه کردن شاخصه های معماری کهن ایران در طراحی های نوینش توانسته است گذشته، حال و آینده فرهنگی این کهن دیار را در آنها عرضه نماید

حسین امانت نیز راه استادش را در پیش گرفت و برآیند آن بنای ماندگار برج شهیاد (آزادی) بود که دروازه‌ایست نه به شهر تهران که شاید به گستره فرهنگی ایران، که آن را پایه عناصر و اصول معماری سنتی ایران طراحی نمود که تا ابد ماندگار خواهد ماند

به روان و فروهر استاد سیحون درود باد و برای استاد امانت نیز آرزوی تندرستی مینمایم

 

 

 

 

    عمارت شهرداری تبریز یکی از نمادهای هویتی این شهر است که روزگار پر حکایتی را به خود دیده است. این عمارت که زمانی قلب مدیریتی تبریز بود چند سال پیش با همت شهردار وقت، تخلیه شد و بخش اداری به ساختمان جدید انتقال پیدا کرد و از عمارت ساعت به عنوان ساختمان شورای شهر تبریز و موزه شهر استفاده گردید هر چند که هنوز مجوز رسمی کاربری موزه برای آن صادر نشده است !

    امروزه مردم تبریز با افتخار مهمانان داخلی و خارجی شهرمان را برای بازدید از این عمارت تاریخی دعوت میکنند؛ با این­حال مسئله ای در باب این عمارت مشاهده میشود.

    اگر این روزها گذرتان به میدان ساعت افتاده باشد قطعا خودروهای پارک شده در داخل محوطه عمارت شهرداری را دیده­اید. حال مسئله اینجاست با توجه به اینکه این عمارت امروزه کاربری مشابه موزه داشته و طبیعتا حیاط آن نیز بخشی از حریم بنا است قطعا وجود خودروهای پارک شده کارکنان شهرداری در این محوطه هیچ توجیهی نداشته و نوعی نقش حریم منظر این بنا محسوب می­شود. بازدیدکنندگانی که قصد انداختن عکس یادگاری از عمارت را داشته و یا می­خواهند با قدم زدن در حیاط آن ارزش های تاریخی و فرهنگی آن را دریابند با این خودروهای شخصی که هیچ ارتباطی با عمارت و تبریز ندارند مواجه خواهند شد.

    علاوه بر آن شهرداری به عنوان یکی از ارگان­های مهم مدیریت شهری که خود باید تبلیغ کننده­ی استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی باشد چرا باید صرفا چند کارمند آن با پارک خودوری شخصی در کنار این عمارت حقوق مردم شهر را تضییع نمایند؟!

 

 

 

عمارت شهرداری تبریز

    امروز مصادف بود با سالروز درگذشت حمید ملا زاده، خبرنگار، پژوهشگر و نویسنده ی بزرگ تبریزی. زنده یاد ملازاده از معدود شخصیت‌های شهر تبریز بود که با بسیاری از بزرگان سیاست و مسئولین اجرایی شهر و منطقه و شخصیت‌های فرهنگی و ادبی  در چند دهه ی اخیر ،دیدار و ارتباط داشته است. وی تا اوایل انقلاب خبرنگار روزنامه ی کیهان بود و در این مدت کار‌های مهم و ارزنده ای برای تبریز  کرده است که می‌توان از افتتاح اولین کیوسک مطبوعاتی در تبریز، بازتاب مهمترین رویداد‌های منطقه در کشور در سده‌های چهارم الی ششم خورشیدی و… اشاره نمود . ملازاده زندگی پر فراز و نشیبی داشت و بارها زندانی و دستگیر شد. صرف نظر از برخی از افکار ملازاده، وی یکی از تاریخ‌های گویای معاصر تبریز بود و بی شک نقش اجتماعی و فرهنگی او را به ویژه در بین سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۷ نمی‌توان انکار کرد.

  ملازاده در چنین روزی در سن هفتاد و هشت سالگی چهره در خاک کشید که فقدان او برای اهل فرهنگ تبریز هنوز محسوس است.

  وی در پیش گفتار کتابش، سیری در کوچه‌های خاطرات، می‌نویسد:

“……….از اینها که بگذریم در این مدت طولانی که سر و کارم با مطبوعات بوده با مشکلات پیچیده ای آنچنان دست به گریبان بوده ام که فقط الطاف خداوند مرا از گردباد حوادث نجات داده است.اصولا کار مطبوعاتی در جوامع ما همیشه اتهام پذیر بوده و در عصر ما مطبوعات چی‌ها بیش از هر طبقه و قشری از جامعه مورد اذیت و آزار حاکمان و قدرت مداران قرار گرفته اند.”

با توجه به شخصیت فرهنگی و موقیعت شغلی ملازاده، قطعا دست نوشته‌ها  و خاطرات زیادی از او بر جای مانده که امید است با ساماندهی و نشر آنها زوایای پنهانی از تاریخ معاصر تبریز روشن گردد.

 

 

صفحه1 از4

جستجو در سایت