دین چیست؟ خدا چیست؟ کجاست؟ زندگی چیست؟ چه هدفی دارد؟ من چیستم؟ کیستم؟ چرا هستم؟ هدف چیست؟ چرا شاد نیستم؟ شادی چیست؟ چرا خوشبخت نیستم؟ خوشبختی چیست؟ راست چیست؟ دروغ کدام است؟ نیکی چیست؟ بدی کدام است؟ و و و
بسیاری سرگردانیم، راه را گم کرده و یا از آغاز نیافته ایم، خود را در این جهان بدرستی نمی یابیم، هدفی در زندگی و از زندگی نداریم.
در خود دوگانگی و گاه چندگانگی داریم، با خود مبارزه ها داریم، رفتارهایی داریم واکنشی، از روی احساس و بدون اختیار. این چندگانگی ها، مبارز های درونی و واکنش های احساسی به جهان بیرون و پیرامون نیز بازتابیده و زیان به بار می آورند، دوستی ها، پیوندها و زناشویی ها را یا نمی سازند و یا به بن بست می کشانند.
تندرستی یا بهتر بگوییم بهبودی کامل کمیاب است و یا چنین انگاشته می شود که همه چیز در کارند تا تندرستی را از انسان بگیرند. دردهای تنی و روانی جای بزرگی در زندگی بسیاری دارند و در پی آن داروهای گوناگون، از شیمیایی و آزمایشگاهی گرفته تا بسی گونه های ویتامین های دست ساخته و داروهای خواب آور و ”آرامش بخش” و آنتی اکسیدان ها چنگار ستیز!
دروغ که دیگر غوغا می کند! از آنچه دروغ کوچک و سپید و ”مصلحت آمیز” خوانده می شود تا دروغ های بزرگ و ”شاخدار” و ”شاخ درآر”! خود فریبی تا دیگر فریبی در بسیاری جاها و کسان سخن نخست را می گوید. مذهب های امام ـ امتی، ارباب ـ برده ای، شبان ـ گوسپندی و مالکان زمین و زمان هم خود سردسته فریب کاران بزرگ بوده و هستند.
بزرگسال های کودک مانده، بر سر اسباب بازی های خود که آنها را در قالب قدرت و سیاست می ریزند، به سر و روی هم می کوبند. خود ـ سرکردگان سیاسی، خود را نمایندگان همیشگی ”مردم” یا امت و خدا بر روی زمین می دانند. مردم بر سر چاه می روند و از درون آن ”حاجت می طلبند”. از آن سو نیز اسباب بازی های بزرگتر جنگی و اتمی را بر روی هم نشانه می روند تا بگویند به برج و باروی من نزدیک نشو که خونت پای خودت است!
اینها همه یکسو، از سوی دیگرهستیم و هستند آنان که خود را به نیکی و بسندگی شناخته و راه نیک خویش را در زندگی یافته اند، مهر خود و دیگران در دلشان جای دارد و نیکی همگان را می خواهند، شادی را از درون خویش می جویند و می یابند، تن و روانشان از درستی بسنده برخوردار است، نیازی به دروغ بودن در خود نمی بینند و با راستی خویش بر راستی گیتی می افزاینددر خود و با مردم و گیتی و ”خدایشان” به یگانگی رسیده اند، اختیار خود را خود دارند، کنشمندند، سازنده اند، پیوندهای خانوادگی، دوستی و همسری شان نیرومند، شکوفا و شادی بخش اند.
که البته اگر راستش را بخواهیم، از اینگونه کسان بسیار کمند آنانکه در کار راهبردی و ساماندهی کشورها، برگزیده مردم بوده و سخن درست و راست و نخست را بگویند. اما آن را هم می شود درست کرد.
آری، هر دو اینگونه مردم، همه جا هستند.
اما... آیا می دانید که ریشه این ناهمسانی بزرگ و فراگیر در این دوگونه انسان در چیست؟ می دانید آنچه آن یکی را چنان می کند و این یکی را چنین چه می باشد؟
یک چیز و تنها یک چیز: باور ها
آری باروها:
• باورها، جهان بینی و دیدگاه انسان را از خود، گیتی و خداـ یان می سازند.
• جهان بینی، اندیشه را می سازد و اندیشه گفتار و کردار را.
• اندیشه، گفتار و کردار منش را می سازند.
• منش ها فرهنگ ها را شکل می دهند. فرهنگ = آفریننده پیوندها و تراکنش های مردم در یک همبودگاه
• همبودگاه ها گیتی را به هم می آورند.
پس در یک کلام می توان گفت که:
پایه و مایه برپایی جهان بر جهان بینی هاست و جهان بینی ها باورهای ما هستندشاید بگویید که جهان که تنها جهان ما انسان ها نیست، و البته درست است. اما این نیز بدانیم که همین انسان با باوری ناساز و نا هماهنگ با جهان و سامان راست و درست آن می تواند ویرانگر جهان خویش و دیگر باشندگان آن باشد. چنین نیست؟
و در یک کلام دیگر:
باور خویش را راست و درست گردانیم تا جهان نیز راست و درست گردد
واگر می خواهیم جهان را دگر کنیم راهی نیست جز آنکه نخست خود را دگر کنیم.
موبد کامران جمشیدی