بازیهای سنتی و محلی هر منطقه درجهان ریشه در فرهنگ و نگرش جامعه شناسی و مردم شناختی مردمان آن منطقه دارد. به عبارت دیگر بخشی از اندوخته های فرهنگی در منطقه از بازیهای محلی و سنتی آن منطقه ریشه میگیرند.
بازی های سنتی رایج در استان آذربایجان شرقی با اسامی دیگر در نواحی مختلف ایران با تغیرات اندك مشاهده می شود و نیز نوع مشابه بازی های سنتی در كشورهای مختلف جهان قابل مشاهده هستند زیرا در كلیه جوامع بشری نیازهای انسانی ایجاب می نماید تا برای رشد و تعالی از بازی ها در انواع و اقسام آن استفاده شود.
در استان پهناور آذربایجان شرقی بازیهای محلی و سنتی انواع و اقسام متعددی را داشته و دارد كه در آن بخش به اختصار به شرح برخی از آنها كه دارای عمومیت نسبی در بیشتر مناطق استان واز جمله شهرستان تبریز است اشاره میشود.
جهت انجام این بازی به بیش از چهار نفر بازیكن نیاز هست. آنها دو دسته شده و آن دسته كه بازی را میخواهد شروع كند در وسط میایستد و افراد دسته دیگر در دو جهت مخالف با فاصلهای معین میایستد. وسیله لازم این بازی توپ است. افراد خارج از بازی سعی میكنند دیگر بازیكنان را با توپی كه در دست دارند بزنند. هر بازیكن كه توپ به او بخورد باید از بازی خارج بشود. برعكس، هر بازیكنی كه بتواند توپ را بگیرد به حساب دو بازیكن است و باید دو بار توپ به او بخورد تا از دور بازی خارج گردد. گاه بازیكنی كه توپ را گرفته است میتواند به جای یك «جان» خود بازیكن هم تیمی خود را كه اخراج گردیده به داخل زمین بیاورد. بعد از اینكه تمامی بازیكنان توپ خورده و از زمین خارج شدند تیم بعدی وارد زمین می شوند. زمانی كه تنها یك بازیكن در وسط زمین مانده است باید طرفین توپ را به صورت پاس هوایی بیندازند و اگر پنچ بار آن را از زمین پاس دادند و به حریف نخورد تمام تیم دوباره به زمین برمیگردند.
این بازی در فضای باز و زمینی صاف انجام میشود. انجام آن باعث تقویت جسمی كودكان گردیده و نیز موجب پرورش دقت و حس همكاری و نوعدوستی را در آنها میگردد.
برای این بازی باید بیش از پنج نفر بازیكن گرد آیند. بازیكنان كنار هم به ردیف مینشینند و «اوستا» با سنگ كوچكی در مشت در برابر آنها میایستد. «شاگرد» نیز در كنار اوستا میایستد. بازیكنان نشسته بر زمین جایی دنج در میان دامن خود معین میكنند آنگاه اوستا بدون آنكه شاگرد متوجه گردد سنگ را در دامن یكی از بازیكنان میگذارد. سپس نوبت شاگرد است كه حدس بزند سنگ در دامن چه كسی است. اگر در یك حدس درست بگوید شاگرد به جای اوستا میایستد و اوستا به جمع بازیكنان میپیوندد ولی اگر حدسش درست نباشد او به جای یكی از بازیكنان نشسته و یكی از آنها به جای شاگرد میآید. این بازی پایان ندارد و تا احساس خستگی كودكان به آن ادامه میدهند.
این بازی تحرك بدنی ندارد و مخصوص هوای برفی و بارانی و داخل اطاق است و باعث تقویت فكر كودكان میگردد
این بازی در فضای سر پوشیده و مخصوص شبهای برفی و بارانی است. تعداد بازیكن هر چند نفر میتواند باشد. سن بازیكنان نیز مطرح نیست و تمام اعضای خانواده نیز میتوانند در آن شركت كنند. نحوه بازی بدین ترتیب است كه بازیكنان به صورت دایره مینشینند و یكی از آنها اوستا میشود. همگی انگشت اجازه را روی زمین گذاشته و متنظر اوستا میشوند. اوستا كه خودش هم انگشتش را روی زمین گذاشته شروع میكند به شمردن.
اوشدو اوشدو قوش اوشدو همگی دستشان را به علامت پرواز بلند میكنند. اوستا پشت سر هم نام پرندهها و یا غیر پرنده ها را میبرد و بازیكنان باید دقت كنند كه در مورد غیر پرنده ها نباید دستشان را بلند كنند و گرنه سوخته و از بازی اخراج میشوند. نفر آخر برنده محسوب میشود.
این بازی فعالیت بدنی ندارد اما باعث شادی و تفرج و تقویت ذهن و افزایش معلومات است.
این بازی به صورت فردی و تیمی است. اگر فردی است بازیكن طناب كوچكی را به دور مچ یكی از پاهایش بسته و آن را به صورت دایره میچرخاند و پای دیگر را از روی آن عبور میدهد. اگر طناب اندكی بلندتر باشد بازیكن با گرفتن دو سر آن و چرخاندن آن از بالای سر و عبور دادن آن از زیر پاها میتواند بازی كند. اگر بازیكن دو نفر باشند نحوه بازی بدین ترتیب است كه یكی از آنها سر طناب را با دست راست و دیگری بادست چپ میگیرد و طناب را به همان ترتیب از بالای سر و زیر پاها عبور میدهند. اگر بازیكن سه نفر باشند، دو كس دو سر طناب را گرفته و میچرخانند و نفر سوم هماهنگ با چرخش میپرد و طناب را از زیر پاهایش عبور میدهد. اگر تعداد بازیكنان از سه نفر بیشتر باشد، دو كس طناب را چرخانده و بقیه بدون توقف به نوبت آمده و به تعداد معین طناب را از سر و پا عبور داده و خارج میشوند. هرگاه طناب زیر پای كسی گیر كند آن بازیكن سوخته و از بازی خارج میگردد. این بازی در حقیقت مادر ورزشهاست. باعث تقویت عضله دست و پا و كمر و قلب میگردد. جهت قد كشیدن اطفال بسیار مفید است.
برای این بازی سه نفر بازیكن مورد نیاز است. نحوه بازی بدین ترتیب است كه دو بازیكن دستهایشان را محكم به هم میگیرند. بازیكن سوم از فاصلهای دور دویده و خود را روی دست این دومی میاندازد. اگر بتواند دستهایشان را از هم باز كند برنده شده و دوباره میدود. اما اگر نتواند دست دو بازیكن را از هم جدا كند بازنده است، در این صورت دو بازیكن، بازنده را روی شكم به روی دستهایشان گرفته و مثل … تكان داده و میگویند : ایت قوسلوها ایت قوسلو! ایتیم دره ده قوسدو! قارتال داغلارا اوشدو! داغلگئدیرسهن دره یه؟ اگر با زنده گفت: به كوه میروم! دو بازیكن او را به روی پاهایش پرتاب میكنند اما اگر گفت به دره، او را به روی سر پرتاب میكنند. سپس میآید و جای یكی از بازیكنان میایستد و بازی دوباره شروع میشود. جهت انجام این بازی زمین حتما باید شنی یا چمن یا تشك باشد.
فعالیت بدنی این بازی زیاد و موجب تقویت روحیه استقامت و تشخیص صحیح اطفال میگردد.
این بازی مخصوص شبهای زمستان و خانواده است. تعداد بازیكنان هر چند نفر میتوانند باشند. نحوه بازی به این ترتیب است كه بازیكنان به شكل دایرهای مینشینند و یك نفر اوستا ناظر است كه همگی دستهای خود را بصورت مشت روی زمین بگذارند. (در صورت كم بودن بازیكن دستها بصورت باز روی زمین گذاشته میشود تا انگشتان شمرده شوند) سپس اوستا شروع به خواندن اشعار ذیل مینماید و به همراه هر گام به مشت میزند :
اینه ـ اینه، اروجو دویمه، بربرینجی برین گئچیر، شاهماجی شاطیر گئچیر، قوچ آغاجی قوطور گئچیر، هاببان، هوببان، یثریل یثرتیل سوایش، قورتول!
گام آخر در هر دست تمام شد، آن دست كنار كشیده میشود و نهایتا تا دور آخر هر دستی كه ماند شد، آن دست كنار كشیده میشود و نهایتا تا دور آخر هر دستی كه ماند صاحب آن بازنده به حساب میآید.
در این بازی هوش و استعداد بازیكن چندان دخالتی ندارد و تقریبا روی شناس است و همین هیجان بازی را برای بازیكنان بیشتر میكند.
همچنانكه از نام این بازی پیداست. برای بازی نیاز به پنج سنگ كوچك است به حدی كه همگی در یك مشت جا بگیرند. در این بازی از دو نفر الی هر چند نفر میتوانند شركت كنند. بازی در فضای باز و یا بسته میتواند انجام بگیرد. بازیكنان دور تا دور نشسته و نفر اول بازی را با پاشیدن پنج سنگ بر روی زمین شروع میكند. سپس یك سنگ را برداشته و به هوا پرتاب میكند و تا پایین آمدن آن باید یك سنگ از زمین بردارد و بدین ترتیب نوبت پاشیدن مجدد و این بار برداشتن سنگ، دو به دو صورت میگیرد. در دور سوم باید سنگی را سه تا یكی و یك دانه تنها از زمین بردارد. در دور چهارم، یك سنگ را به هوا پرتاب كرده و چهار سنگ را همزمان روی زمین قرار میدهد و مجددا با پرتاب سنگ چهار سنگ را برمیدارد. دور پنجم به نام «قیخلاما» است در این دور بعد از پاشیدن سنگها یكی را به هواپرتاب نموده و با سرعت یك سنگ را برداشته و با دیگری عوض میكنند. بصورتی كه همیشه یك سنگ در مشت باشد. دور ششم «یاغیش» است. كه در این دور اول یك سنگ به هوا پرتاب میفكند. بعدا دو سنگ و سه سنگ و چهار سنگ را به هوا پرتاب میكند و بیآنكه به زمین بیفتند سنگ باقیمانده در زمین را بر میدارد. دور هفتم این یازی «آلما ده ریب سبده سالما» میباشد. در این دور بازیكن یك سنگ را به هوا پرتاب كرده و قبل از آنكه آن سنگ را بگیرد باید یك سنگ از زمین با دست راست برداشته و در كف دست چپ خود بگذارد. دور هشتم «ال اوستی» میباشد. كه بازیكن یك سنگ را روی دست خود گذاشته و بیآنكه آن سنگ بیفتد باید بقیه سنگها را از روی زمین جمع نماید. دور آخر دروازه است كه بازیكن یك دستش را با انگشتهایی به صورت دروازه روی زمین قرار میدهد بعد سنگها را روی زمین میباشد یكی را برداشته و به هوا پرتاب میكند و بقیه را یك به یك از دروازه عبور میدهد. بعد از پایان این دورها بدون سوختن امتیاز بازیكن به یك میرسد. در آخر بازی هر بازیكن كه امتیاز بیشتری داشته باشد برنده محسوب میشوند. این بازی چندان تحرك بدنی ندارد ولی از نظر دقت و سرعت عمل بخشیدن به بازیكن بسیار مفید است.
برای این بازی حد قال شش بازیكن مورد نیاز میباشد. این شش نفر سه به سه تقسیم میشوند. و هر دسته در سمتی روبروی هم قرار میگیرند. آن دسته كه بازی را شروع میكند میگوید : «بنوشه» طرف مقابل جواب میدهد: بنده دوشه ! باز دسته اول میگوید : «بیزدن سبزه كیم دوشه؟» گروه مقابل یكی از بازیكنان طرف مقابل را انتخاب میكند. فرد انتخاب شده به سرعت میرود و خود را به صف گروه مقابل میزند. هر كس كه از این گروه از صف خارج شد به عنوان اسیر به گروه اول منتقل میشود بازی مجددا به همین ترتیب شروع میشود و هر گروه كه اسیر بیشتری بدست بیاورد برنده است. در این بازی علاوه بر اینكه جسما كودكان فعال میشوند روحا نیز حس نوعدوسی و جنگ ستیزی بر علیه دشمن واراده نیز در آنها تقویت میشود.
تعدادی بازیكنان این بازی باید به تعداد گوشههایی باشد كه وجود دارد به اضافه یك بازیكن اضافی. در شروع بازی بازیكنان در وسط همان مكان (اطاق، راهرو، سالن) جمع شد و یك، دو، سه میشمارند و همگی به طرف گوشههای موجود هجوم میآورند. هر كس گوشهای را میگیرد و آنكه بدون جا میماند «گرگ» نامیده میشود. آنگاه بازیكنان شروع به عوض كردن جاها مینمایند و گرگ مترصد تا به محض خالی شدن گوشهای آن را بگیرد. به هر حال هر كس بیرون از گشوه باشد گرگ به حساب میآید. این بازی زمان معینی ندارد و تا احساس خستگی از طرف بازیكنان میتواند ادامه یابد. اگر به گوشه دسترسی نباشد این بازی را میتوان در فضای باز و تعداد درختان موجود نیز انجام داد. در این بازی فعالیت بدنی اندك است ولی باعث تقویت و دقت اراده و تیزبینی كودكان میگردد.
برای این بازی از دو نفرالی هر چند نفر میتوانند باشند. برای شروع بازی یكی از آنها دركناری ایستاده و بقیه با فاصلههای معین در یك ردیف خم شد و دستها را روی زانو قرار میدهند و سرشان را كاملا خم میكنند. نفری كه ایستاده از فاصلهای دور دویده و وقتی به آنها میرسد دستها را بر پشت آنها قرار داده و بلند شده و پاها را باز كرده و از رویشان میپرد. وقتی از روی نفر آخر پرید خودش به همان صورت خم شده و میایستد. نفر اول كه خم شده بلند میشود و از روی همه میپرد و باز در آخر ردیف خم میشود و بدین ترتیب بازیكنان بطور مساوی همه میپرند و هم خم میشوند. بازیكنی كه نتواند بپرد یا باعث زمین خوردن دیگر بازیكنان شود یك دور از پریدن محروم میشود.
این بازی بازنده و برنده ندارد و ساعت معینی هم برای بازی نیست. فعالیت بدنی خوبی را داراست و روحا باعث همكاری و تقویت دقت نظر و حفظ تعادل آنها میشود.
این بازی دو نفر بازیكن كافی است. در شروع بازی یكی گربه و یكی موش میشود. موش كسی است كه میدود و گربه كسی است كه او را میگیرد. در شروع بازی باید موش دستش را به دست گربه بزند بعد شروع به دویدن نماید (حفظ فاصله) گربه باید از محلهایی كه موش میرود بدود و اگر خطا كند باخته است.
هر جا كه گربه موش را گرفته بازی پایان مییابد و دوباره شروع میشود. بهترین محل برای این بازی فضای پر درخت میباشد كه با دویدن از میان درختان دقت هر دو بازیكن تقویت مییابد. فعالیت بدنی زیادی نیز در این بازی نهفته است.
برای این بازی دو بازیكن كافی است. كه یكی از آنها گربه و دیگری موش است. گربه دم در و یا هر راه باریكی میایستد و موش را زندانی میكند. موش میگوید : «پیشیك قارداش! منه بیر پیشیك یولووئر گئدیم»! گربه هم اندكی كنار میكشد تا موش فرار كند. اگر موش توانست فرار كند بدون اینكه گربه او را بگیرد و نگه دارد، برنده است و جای گربه را میگیرد. اما اگر گربه موش را گرفت و دوباره زندانی كرد بازی از اول شروع میشود. این بازی فعالیت بدنی ندارد ولی روحا موجب تقویت دقت و سرعت كودكان میگردد.
برای انجام این بازی از دو نفر الی چندین نفر میتوانند باشند. وسایل لازم یك چوب بلند همانند عصا و یك چوب كوچك (20 سانتی متر) میباشد. فضای مورد نیاز این بازی باید وسیع باشد. برای شروع بازی بازیكنان به دو دسته تقسیم میشوند. دستهای كه بازی را باید شروع كند پیل (چوب كوچك) را روی دو سنگ قرار میدهد و با دسته (چوب كوچك) را روی دو سنگ قرار میدهد و با دسته (چوب بزرگ) از زیر آن زده و به مسافتی هر چه دورتر پرتاب مینماید.
دسته مقابل اگر پیل را در هوا گرفتند به عنوان برنده جای دسته اول را میگیرند. اگر نتوانستند بگیرند باید یكی از بازیكنانشان پیل را برداشته و در حالی كه كلمات ذیل را میخواند پیل را تا نزدیك سنگها بیاورد: «آل قمهنی، وئرقمهنی، زنبیل، زونبول هو»و باید كمله هو را بدون نفس زدن تا آخر مسیر بكشد و اگر مكث كرد و یا نفس كشید بازنده حساب میشود.
این بازی زمان معینی ندارد و تا زمان علاقمندی بازیكنان میتواند ادامه داشته باشد. رویهمرفته بازی مفرحی است و جز و بازیهای سنتی روز سیزده عید میباشد. فعالیت بدنی فراوانی دارد و سن بخصوصی برای بازیكنان منظور نیست.
برای این بازی بیش از سه نفر بازیكن به هر تعداد كه باشند لازم است یك توپ كوچك نیز مورد نیاز است. (معمولا كودكان با پیچیدن چند جوراب به هم نیز توپی كوچك میتوانند درست كنند) . شروع بازی بدین ترتیب است كه توپ را دو نفر در اختیار میگیرند و نفر سوم در كناری میایستد، آنگاه آن دو نفر توپ را به همدیگر پرتاب میكنند و نفر سوم سعی میكند آن را بگیرد. در این پرتابهای مداوم هر گاه نفر سوم توپ را گرفت، كسی كه توپ او گرفته شده است جای نفر سوم را میگیرد. اگر تعداد بازیكن بیشتر باشد به دو دسته تقسیم میشوند و افراد دسته بازیگر توپ را به همدیگر پرتاب میكنند و دسته مقابل سعی در گرفتن توپ مینمایند. مكان مورد نیاز این بازی زمین بزرگی است و در صورت وجود مكان كوچك بازی بصورت نشسته انجام میگرد. سن افرا بازیگر در این بازی میتواند متفاوت باشد. این بازی تحرك فراوانی دارد و علاوه بر تقویت جسمانی روحا نیز موجب افزایش دقت بازیكنان میگردد.
برای این بازی باید كه تعداد بازیكنان بیش از چهار نفر باشد. بازیكنان به دو دسته تقسیم میشوند و هر دسته در گوشه مقابل زمین بازی یك محوطه یك متری و یا كمتر را خط كشی كرده و به خود اختصاص میدهند. یك توپ كوچك نیز مورد نیاز این بازی است. دستهای كه بازی را شروع میكند توپ را از كنار قرارگاه خود به فاصلهای هر چه دورتر پرتاب مینماید، در این فاصله یكی از بازیكنان همین تیم از قرار گاه خود خارج شده و به طرف قرارگاه طرف مقابل میدود. در این فاصله اگر تیم مقابل توپ را بگیرد و نفر دونده را با توپ بزند.، آن فرد باخته و از بازی كنار میرود اما اگر نتوانستند بزنند كه آن بازیكن به قرارگاه تیم مقابل برسد، در همانجا میماند تا تمامی بازیكنان بدین ترتیب به قرارگاه طرف مقابل برسند و در حقیت آن را تسخیر نمایند. درزمانی كه یكی از بازیكنان توپ بخورد دور بازی به دست تیم مقابل میافتد و پایان بازی وقتی است كه اعضای تیمی بطور كامل قرار گاه تیم مقابل را تسخیر نمایند. در این بازی جسما بازیكنان فعالیت دارند. و علاوه بر آن باید كه دقت و سرعت عمل و سنجش موقعیت صحیحی را از خود ارائه دهند.
این بازی تقریبا همانند جیزیق میباشد با این تفاوت كه شكل آن به گونهای دیگر است. در این بازی بازیكنان به تنهایی باید بازی كنند و شروع آن بدین ترتیب است كه بازیكن سنگ كوچكی را در خانه شماره یك قرار میدهد و بدون اینكه پایش را در این خانه بگذارد به خانه 2 پریده و پای راست را هم در خانه 3 قرار میدهد، سپس همزمان از زمین جدا شده و پاهایش را در خانههای 3 و 4 و سپس 4 و 5 … قرار میدهد تا به خانه 9 میرسد بعد سنگ را برداشته و خارج میشود. سپس سنگ را به خانه 2 میاندازد و بدون اینكه پایش را در این خانه بگذارد پیش میرود و بدین ترتیب تا خانه 9 میرسد. در این زمان نوبت گرفتن خانه است كه بازیكن پشت به شكل توولا ما روی زمین مینشیند و سنگ را از پشت سر به طرف آن پرتاب میكند سنگ در هر خانهای كه بنشیند آنجا خانه آن بازیكن است و دیگر بازیكنان نمیتوانند از داخل آن رد شوند مگر اینكه صاحب خانه اجازه مهمان آمدن به او را بدهد. اگر پای بازیكن یا سنگ او بر روی خطوط بیفتد سوخته و باید بازی را از همانجا كه مانده در دور بعد شروع كند و اگر سنگش به داخل جهنم بیفتد باید بازی را از خانه 1 شروع نماید.
این بازی از نوع بسیار قدیم و آشنای بازیهاست كه در آذربایجان رواج داشته و دارد. تعداد بازیكنان از دو نفر الی بیشتر میتواند باشد. اگر چهار نفر به بالا باشند میتوانند به صورت تیمی هم بازی كنند. جهت بازی نیاز به دانههای ریزی مثل نخود – كشمش – سنجد فندق و… هست. در شروع بازی یكی از بازیكنان یك مشت از همین دانهها را پیش میآورد و بازیكن بعدی باید حدس بزند تعداد آنها تك است یا جفت. بعد از حدس زدن آنها را به روی زمین یا داخل سینی ریخته میشمارند اگر حدس وی درست باشد تمام دانهها را برمیدارد و نوبت اوست كه بازی كند ولی اگر حدسش صحیح نباشد باید به اندازه همان دانهها از دانههای خود به وی بدهد. پایان بازی زمانی است كه یكی از بازیكنان تمام دانهها را صاحب شود و دیگری هم بیازد. این بازی مخصوص شبهای بلند زمستان و هوای سرد و برفی سرد و برفی آذربایجان است. با این بازی كودكان میتوانند ساعتها گرم باشند.
برای این بازی بیش از چهار نفر بازیكن لازم است كه معمولا این بازیكنان مردهای جوان هستند. برای این بازی یك طناب كوچك (یا كمربند) و یك آشیق لازم است، در صورت نبودن آشیق از كبریت نیز میتوان استفاده نمو. در شروع بازی بازیكنان به ترتیب آشیق را روی زمین میاندازند. آشیق خود چهار رو دارد به نامهای جیك، بورك، و زیر و شاه. اگر بازیكن آشیق را بیندارد و آن به روی جیك بیفتد بازیكن دزد محسوب میشود. بورك یا توخان اگر بیفتد بازیكن تماشاچی است و اگر شاه بیفتد بازیكن شاه است و اگر وزیر باشد وی وزیر محسوب میشود. بدین ترتیب یك شاه یك وزیر و یك دزد مشخص میشود و بقیه بازیكنها به عنوان تماشاچی محسوب میشوند. در این حال وزیر رو به شاه میگوید : قربان : یكدزد دستگیر نمودهایم چه جزایی میدهید؟ شاه میگوید : «قیزیل! » كه در این حال نوك طناب را گره زده و با ضربههای محكم به دست دزد میزنند و اگر شاه بگوید : «پامبوق! » وزیر به آرامی چند ضربه به دست دزد میزند. بعد از این جزادهی مجددا نوبت تعیین شده وزیر میشود.
این بازی چندان فعالیت بدنی ندارد. همه افراد خانواده میتوانند در آن شركت كنند هر چند كه این بازی بیشتر در قهوهخانههاو بین مردان اجرا میشود. هر شاه كه در حد دزد سختگیری نموده است اگر در دور بعد بر عكس دور قبل وی دزد و دزد قبلی شاه شود، انتقام آن ضربات شدیدتر گرفته میشود.
برای این بازی شش نفر و یا بیشتر بازیكن مورد نیاز است. بازیكنان به دو دسته تقسیم میشوند. دستهای كه بازی را شروع میكند در ردیف اول میایستد و دسته بعد به صورت صف در فاصلهای معین پشت سر آنها میایستند. در این حال بازیكنان اول دستهایشان را به صورت دوربین روی چشمهایشان میگذارند تا اطراف را نبینند و تنها روبرو را ببینند بعدا از این مرحله یكی از بازیكنان ردیف عقب به آزامی جلو آمده و یكی از بازیكنان ردیف جلو را گرفته و به سمت جلو پیش میبرد. در این حال دوستان وی میگویند: یولداش سنی كیم آپاردی؟ در این حال باید بازیكن حدس بزند چه كسی پشت سر اوست. اگر حدس او درست باشد به سر جای اول خود برمیگردد ولی اگر حدسش درست نباشد به عنوان بازنده در كناری منتظر میماند تا تمام دوستانش ببازند و ردیف بعد به بازی بیایند. این بازی در هر مكانی میتواند انجام بگیرد. نیاز به هیچ وسیله ندارد. فعالیت بدنی اندكی دارد ولی باعث رشد هوش و استعداد كودكان میگردد.
تعداد بازیكنان این بازی بیش از دو نفر و هر چند نفر میتوانند باشند. وسیله مورد نیاز این بازی یك گردو یا تیله و یا توپ كوچك است. این بازی باید در زمین خاكی انجام بگیرد تا امكان كندن گودی باشد. برای شروع بازی چندین گود به اندازه یكسان در یك ردیف میكنند. سپس ده سنگ ریز و در صورت امكان فندق – بادام یا هسته زرد آلود ـ در آن گودیها میریزند. سپس بازیكن در یك فاصله معین نشسته و گردو و یا تیله و یا توپ را با دست به آرامی قل داده و در داخل یكی از آن گودیها میاندازند. اگر گردو به داخل یكی از آنها بیفتد آن بازیكن از آن گودی یك سنگریزه برمیدارد و همینطور به بازی ادامه میدهند تا سنگریزهها تماما از داخل گودیها جمع گردند. سپس سنگهای هر یك را شمرده و هر بازیكن كه سنگ زیادی جمع كرده باشد برنده محسوب میشود. این بازی فعالیت بدنی و هیاهوی چندانی ندارد. اما باعث تقویت دقت كودكان میگردد.
برای این بازی تعداد بازیكنان هر چند نفر میتواند باشد. بازی باید در زمین شنی انجام گیرد. یكی از بازیكنان اوستا میشود و با كاسهای كه در دست دارد تپههای شنی محكمی میسازد و هر هر یك را به بازیكنی تحویل میدهد. بازیكنان با دقت تمام داخل آن تپه را خالی میكنند و موقع آماده شدن میگویند : اوستا حمام حاضر است! اوستا میآید و به آرامی با كف دست به سقف آن حمام میزند و میگوید : حمام یات! حمام یات! و صاحب حمام میگوید یا تمارام آی یاتمارام! اگر سقف حمام فرو ریخت بازیكن باخته و كنار میرود و اگر سقف پا بر جا ماند آن بازیكن برنده شده و در دورهای بعدی هم شركت میكند تا بازیكن برنده مشخص شود. این بازی فعالیت بدنی ندارد ولی دقت بیشتری طلب میكند. در ساحل دریا بازی مناسبی است.
برای این بازی تعداد بازیكنان از دو نفر الی هر چند نفر میتواند باشد. بازی نیاز به یك زمین صاف نیز دارد. بازیكنان با شروع بازی، یك پایشان را جمع كرده و به صورت لی لی در حالیكه دستهایشان را هم زیر بغلهایشان گذاشتهاند به طرف همدیكر حمله میكنند، هر بازیكنی كه پای جمع شده را به زمین بگذارد و یا دستهایش را باز كند و یا به زمین بخورد باخته و از بازی خارج میشود. بازیكنی هم كه تا آخر دوام آورده و همه را شكست دهد برنده میشود. این بازی نیروی بدنی زیادی میخواهد و به عنوان نرمشهای قبل از بازی هم به كار میرود. باید دقت شود كه صدمهای در این بازی به كودكان وارد نشود.
برای این بازی دو نفر بازیكن كه هم قد و هم وزن باشند كافی است. این دو بازیكن پشت به پشت هم ایستاده و بعد دستهایشان را از زیر دستهای یكدیكر رد كرده و به صورت حلقه به هم میپیوندند. سپس یكی از بازیكنان خم شده در این حال آن دیگری را به روی پشت خود بلند میكند به ترتیبی كه پاهایش از زمن كنده شود. در این حال آنكه دیگری را بر پشت دارد میگوید : (گوی ده نه وار؟ آن دیگری میگوید: گوی مینجیقی. بعد میپرسد : یئرده نه وار؟ و جواب میشنود : یئر مینجیقی. بعد میپرسد : آدین نه دیر؟ جواب : كرخانا! جواب : گوتور منی میللهت داما! ) در این حال بازیكنی كه خم شده بلند میشود و بلافاصله بازیكن بعدی خم شده و این بار او را به پشت میگیرد و دوباره همان سؤالها و جوابها تكرار میشود. فعالیت بدنی فراوانی در این بازی وجود دارد به شرط اینكه وزن و قد هر دو بازیكن یكسان باشد.
تعداد بازیكنان این بازی باید زوج باشند. مثلا چها ر به چهار روبروی هم میایستند در حالیكه هر گروه بازوها را به هم قفل كردهاند بازی شروع میشود. گروه اول با قدمهایی ریتمیك در حال خواندن این شعر جلو میروند. بیز داری نی سپدریك! سپدریك! تیم مقابل با همان ریتم جلو میآید و میخواند : سیز داری نی نه بیله سپه سیز؟ جواب میدهند و همچنان به جلو میآیند : بیز داری نی اووج یله سپه روق!
در همین سؤالها و جوابها دو گروه در رو در روی هم قرار میگیرند و همراهان با خواندن شعر سعی میكنند یكدیگر را هل داده و عقب ببرند. هر تیم كه مقاومت كند وعلاوه بر مقاومت بدنی جواب مناسب را هم بدهد برنده محسوب میشود. در این بازی فعالیت بدنی و فكری همزمان صرف میشود. سن و اندازه قد و زن بازیكنان یكسان باشد مناسب است.
این بازی مخصوص هوای برفی و با0رانی آذربایجان است و در داخل اطاق انجام میشود. تعداد بازیكنان بایدبیش از سه نفر باشد. یكی از بازیكنان دست و پایش را جمع كرده و به روی زمین میخوابد و چشمهایش را می بندد تا جایی را نبیند. سپس دیگر بازیكنان دستهایشان را به صورت مشت روی هم و بر پشت آن بازیكن قرار میدهند و در حالی كه آن ستون مشتها را میچرخانند میگویند: دئیرمان! دئیرمان! آلتداكی گئلسین اوسته! و همینطور چندین بار جای مشتها را عوض میكنند و ثایتا میپرسند: ال ال اوسته، كیمین الی اوسته؟ و آن بازیكن كه خوابیده باید حدس بزند دست چه كسی بالای همه قرار دارد. اگر حدس وی درست باشد بلند شده و بازیكن دیگر بر جای او میخوابد اما اگر حدسش درست نباشد بقیه با كف دست به پشت او میزنند و میگویند: یات! یات! بالام یات! دامدا قولاق كسهن وار! و دوباره به روی زمین میخوابد، ادامه بازی تا زمانی است كه بچهها احساس خستگی كنند. روی هم رفته بازی نشاط آوری است.
تعداد بازیكنان این بازی ازنقطه نظر وزن تقسیم میشوند. سپس هر دسته بر یك طرف تخته یا برنردبانی كه بر روی سطحی كوتاه قرار گرفته است مینشینند و با بالا و پایین بردن آن تخته مدتها به تفریح میپردازند.
تعداد بازیكنان این بازی هر چند نفر میتوانند باشند. برای شروع بازی هر بازیكن تعداد معین سنگریزه یا سكه پول یا دگمه در دست خود جمع میكنند. سپس بر روی دیوار دایرهای متوسط میكشند. و در پایین دیوار در حدی معین خطی میكشد. سپس بازیكنان در فاصلهای معین میایستند و آنچه را كه در دست دارند به دایره میزنند و اگر به داخل دایره اصابت كند در ردیف برندههاست و میتوانند سكه را بردارد. و در ضمن باید بعد از برگشتن از دیوار در داخل محدوده معین بیفتد و اگر بیرون از آن خط باشد، بازیكن آن یك سكه را باخته است. در پایان بازی هر بازیكنی كه سكه یاد دگمه زیادتر داشته باشد برنده میباشد.
این بازی مخصوص هوای برفی و یخبندان است. بازیكنان یك قسمت سراشیبی از زمین را با برف كوبیده و سفت مینمایند. سپس بر رویش لیز میخورند. تا سفتتر و لغزندهتر شود. این بازی بر روی رودخانهها و دریاچههای یخ بسته نیز میتوانند انجام شود. برنده و با زنده در این بازی نیست. مگر اینكه خود بازیكنان در حد و حدودی معلوم نمایند. سرسره یخی و سرسره پلاستیكی نیز این ردیف بازیهاست.
تعداد بازیكنان این بازی هر چه بیشتر باشد بهتر خواهد بود. برای شروع بازی یكی از بازیكنان در وسط زمین مینشیند بقیه دست به دست هم داده و به صورت دایره دور او میچرخند و این اشعار را میخوانند : بوفیزین آنا جانی شكر پنیر پیشیره ر (مادر این دختر شكر پنیر میپزد) او جالیقی بو بو بویدا (بلندی آن اینقدر) و در این حال دستهایشان را تا حد توان بالا میگیرند، آلچاق لیقی بو بویدا (كوتاهی «حداقل» آن اینقدر) و دستهایشان را به كف زمین میچسابنند، دارا شلیقی بوبویدا (تنگی آن تا اینبدر! ) و دراین حال همگی به طرف دختر بچههای كه در وسط ایستاده است میروند و دایره را هر چه بتوانند تنگتر میكنند، گئنهش لیقی بو بو بویدا (گشادی آن تا اینقدر! ) و دایره را هر چه بتوانند گشادتر میكنند، قالخ آیاقا، قالخ! (بلند شو روی پا، بلند شو! ) اندامینا باخ! ( به اندامت نگان كن) كیمی سئویرسه ن چك قاباغا باخ! ( هر كه را دوست داری بكش جلو و نگاه كن) . در این حال بازیكنی كه در وسط ایستاده هر كه را كه دوست دارد جلو كشیده و به جای خود مینشاند. و خودش به جای او میایستد. این بازی برد و باخت ندارد تنها باعث تفرج و ازدیاد دوستی و رفاقت كودكان میشود. بیشتر دختران این بازی را انجام میدهند.
تعداد بازیكنان این بازی هر چند نفر میتوانند باشند. در شروع بازی یكی از آنها به عنوان گرگ انتخاب میشود و با شروع بازی، بقیه را دنبال میكند تا آنها را بگیرد. هر كس را كه گرفت وی به عنوان گرگ وارد بازی میشود و گرگ اول قاطی بقیه میدود. قبل از شروع بازی چندین شرط هم میتوانند بگذارند، مثلا دست زدن گرگ كافی است و نیازی به گرفتن و نگه داشتن نیست. و یا اینكه گرگ باید تمام بازیكنان را بگیرد. و یا اینكه محدودهای مشخص جهت دویدن بقیه درنظر گرفته میشود و هر كه خارج از آن حد پایش را بگذارد سوخته و از بازی بیرون میرود. این بازی فعالیت بدنی بسیاری دارد و برای كودكان بسیار مفید است. از نظر روحی نیز كودكان را با ازاده بار میآورد.
برای شروع این بازی بازیكنان به دو دسته تقسیم میشوند. سپس هر دسته دستهای همدیگر را محكم گرفته و به طرف دسته روبرو هجوم میآورند و در همین حال كه سعی دارند دستشان را از یكدیگر باز نكنند، یكی از افراد تیم مقابل را نیز باید اسیر كرده و به قعله خود بیاورند. قلعه معمولا گوشهای از محیط بازی است. سپس این بازیكنان به همان صورت كه دستهایشان را گرفتهاند از زندانی محافظت مینمایند. و تیم مقابل جهت آزاد نمودن دوست اسیر خود به طرف آنها هجوم میآورند. در این مرحله از بازی بازیكنان تیم مقابل میتوانند یك اسیر دیگر را هم گرفته و به قلعه بیندارند و یا امكان دارد یكی از افراد خودشان اسیر آنها شود. به هر حال باید سد شكسته و دست زندانی را گرفته و فراری دهند و گرنه خود زندانی بدون اینكه دست دوستانش به دستش برسد نمیتواند فرار كند.
این بازی بسیار مهیج و نشاط آور است. بیشتر پسران این بازی را انجام میدهند. در این بازی كودكان با واژههای وطن - دشمن – جنگ – اسارت – همیت – اتحاد و اراده آشناتر میكند.
در زمان قدیم این بازی را بر روی زمین انجام میدادند اما امروزه میتوان با ترسیم شكل بازی بر روی كاغذ نیز این بازی را انجام داد. طریقه بازی بدین طریق است كه شكل بازی را بر روی زمین كشیده و دو نفر بازیكن هر یك سه مهره (دگمه ـ سنگ ـ تیله) برای خود برمیدارند كه از نظر شكل و رنگ باید متفاوت باشند. سپس نفر اول مهره را گذاشته و میگوید قوندوم! نفر بعد مهره خود را میگذارد و میگوید كوشدوم! در حال گرداندن سه مهره هر گاه كه مهرههای یكی در یك ردیف قرار گیرد برنده است لذا نفر بعد باید كه مواظب باشد مهره سوم در ردیف دو مهره قبلی قرار نگیرد. این بازی فعالیت ذهنی زیادی طلب میكند و بر عكس فعالیت بدنی چندانی ندارد.
برای این بازی تعداد بازیكنان باید دو نفر باشد. این دو نفر روبروی هم مینشینند و یكی كباب میشود و دیگری كباپز. سپس آنكه كباب پز است دستهایش را باز میكند و كباب هم دستهایش را باز كرده و به روی دستهای كباب پز میگذارد. سپس كبابپز سعی میكند دستش را از زیر دست كباب كشیده و در همان حال به روی دست كباب بزند. اگر توانسته بزند كماكان كبابپز میماند. ولی اگر نتوانست بزند به جای كباب مینشیند. این بازی در هر مكان و هر زمان و توسط هر بازیكن در مقطع سنی میتواند انجام بگیرد.
برای این بازی نیاز به یك درخت تنومند و یك طناب محكم است. دو سر طناب را به شاخهای از درخت بسته و در قسمتی از طناب كه دولا شده است چوب یا پارچهای قرار میدهند و بازیكن بر روی آن مینشیند و خواه خود خواه دیگری طناب را هل داده و آن را به حركت در میآورد. این بازی بازنده و برنده ندارد و در عین حال بازی مفرح و نشاط آوری است.
تعداد بازیكنان این بازی هر چه بیشتر باشد بهتر خواهد بود برای شروع بازی همهآنها به صورت دایرهای روی زمین مینشینند. یكی از بازیكنان به عنوان پیشتاز ـ دستمال یا پارچه و یا روسری كوچكی را به دست میگیرد و در پشت سر آنها شروع به دویدن میكند. و در این دویدنها به نحوی كه بازیكنان متوجه نشوند آن دستمال را پشت سر یكی به روی زمین میاندازد و كماكان میدود. اگر تا رسیدن مجدد به همان شخص ـ وی متوجه شده و دستمال را برداشته و پیشتاز را دنبال كرده و بگیرد، پیشتاز در جای وی نشسته و آن بازیكن مثل پیشتاز شروع به دویدن و انداختن دستمال میكند اما اگر متوجه نشد و مجددا پیشتاز به او رسید، دستمال را برداشته و از پشت سر به او چند ضربه زده و از بازی اخراج و به وسط دایره منتقل میشود.
این بازی پایان بخصوصی ندارد و تا احساس خستگی بازیكنان میتواند ادامه داشته باشد. كودكان در این بازی همچنان كه از نام آن پیداست مجبور میشوند گوش به زنگ و هوشیار باشند.
برای این بازی تعداد بازیكنان هر چند نفر میتواند باشد. در شروع یكی از بازیكنان به عنوان گرگ انتخاب میشود و چشمهای او را با یك دستمال میبندند. سپس بازی شروع شده و گرگ سعی میكند دیگر بازیكنان را بگیرد. بقیه نیز بدون اینكه صدایی داشته باشند به این طرف و آن طرف میروند. هر كس گرفته شود جای گرگ را میگیرد. این بازی در داخل اطاق هم میتوانند انجام بگیرد. بازی نشاط آوری است و كودكان آن را بسیار دوست دارند.
این بازی هیچگونه فعالیت بدنی ندارد. مخصوص شبهای زمستان و زیر كرسی میباشد. بازیكنان به دو دسته تقسیم میشوند و هر دسته دور هم مینشینند و دستهایشان را كنار هم آورده آنگاه «گل» كوچكی كه معمولا یك نخود یا لوبیای كوچك است دست به دست میگردانند و سپس مشتها را جلو آورده و طرف مقابل باید حدس بزند گل در دست چه كسی است. اگر حدس آنها درست باشد گل را گرفته و بازی را ادامه میدهند ولی اگر حدسشان درست نباشد دوباره همان دسته بازی را ادامه میدهند.
تعداد بازیكنان هر چند نفر میتواند باشد. در شروع بازی یك نفر انتخاب میشود تا چشمهایش را ببندد و بقیه در مدت معین كه شامل شمردن عدد و یا خواندن شعر میشود، میروند و قایم میشوند. سپس همان بازیكنی كه چشمها را بسته شمارش را تمام میكند و به دنبال دیگر بازیكنان میگردد. هر یك را كه پیدا كند باید دویده و دستش را به همانجایی كه چشمهایش را بسته است بزند و بگوید شوبه. اگر طرف دیگر سریعتر رفته و شوبه بگوید او برنده مجدد است. بعد از اینكه همه بازیكنان یا پیدا شدند و یا برنده شدند همگی جمع شده و آنهایی كه باختهاند دور هم جمع شده و اسمی برای خود انتخاب میكنند و یكی از آنها برای هر یك اسم میوه – گل – رنگ یا حیوان میگذارد و نامها را پیش بازیكنی كه چشمها را بسته میشمارند و او یكی از نامها را انتخاب میكند و صاحب نام باید این بار چشمهایش را ببندد.
فعالیت بدنی اندكی این بازی دارد اما از نظر روانی جهت كودكانی كه از تنهایی و تاریكی میترسند بسیار مفید میباشد و اعتماد به نفس زیادی را موجب میشود.
در شروع این بازی بازیكنان دایرهای كشیده و سپس سنگهایی كوچك را كه قبلا انتخاب نموده و همگی صاف هستند روی هم میگذارند. سپس بازیكنان در فاصلهای معین از دایره ایستاده و سنگ دیگر را كه به دست دارند به آن ستون سنگها میزنند. هر سنگی كه افتاده و از دایره به بیرون پرتاب شود به پرتاب كننده سنگ تعلق میگیرد. در آخر بازی تعداد سنگ هر كس بیشتر باشد برنده محسوب میشود. برای این بازی از گردو و مازی هم استفاده میكنند. كه در این حال آنها را نه بصورت استوانه بلكه در یك خط ممتد كنار هم میچینند و روش بازی به همان ترتیب است. بازی چندان فعالیت بدنی ندارد ولی موجب تقویت دقت و هوشیاری كودكان میگردد.
تعداد بازیكنان این بازی هر چند نفر میتوانند باشند. در شروع بازی یكی را به عنوان گرگ انتخاب میكنند. گرگ در حالی كه یك پا را جمع كرده و تنها با یك پا به دنبال دیگر بازیكنان میرود و هر كه را گرفت وی به جای گرگ میآید. گاهی در شروع بازی شروطی هم معین میكنند.
در این بازی تعداد بازیكنان هر چند نفر میتواند باشد. در شروع بازی یك بازیكن به عنوان گرگ به عنوان مادر برهها انتخاب میشود. بقیه بازیكنان یعنی برهها به صورت صف پشت سر هم گرفته و میایستند. مادر معمولا یك چوبدستی كوچك هم بدست میگیرد.
در این حال گرگ سعی میكند حمله نموده و یكی از برهها را بگیرد. مادر هم سعی میكند برهها را از گرگ دور نگه دارد. در این خال برهها با هم میخوانند. ننه منی قوردا وئرمه – آرخامی سویا وئرمه و مارد جواب میدهد : قورخما بالام وئرمه رم! گرگ برهها را یكی یكی گرفته و به لانه خود میربد تا اینكه برهها تمام شوند و دوباره گرگ و مادری دیگر انتخاب میكنند. این بازی فعالیت جسمی زیادی دارد و نیز بسیار هیجان آور میباشد. گاهی كودكان با استفاده از یك دم یا ماسك و یا گوشهای ساختگی شكل گرگ را وحشیانهتر مینمایند.
تعداد بازیكنان این بازی هر چند نفر میتوانند باشند. در شروع بازی یكی از آنها به عنوان گرگ انتخاب شده و بقیه را دنبال میكند. بازیكنان باید دویده و یك پای خود را در جایی بلندتر از زمین (مثل پله – گلدان – جعبه – نردبان و…) قرار دهند. پای هر كه از زمین جدا باشد در امان است و گرگ نمیتواند او را بگیرد. البته ایستادن به آن حال هم مدت معینی دارد و باید كه بازیكنان مرتبا بدوند و تغییر جا دهند. هر كه را در حال دویدن گرگ بگیرد او گرگ جدید است و گرگ قبلی به جای او وارد بازی میشود. این بازی بسیار متحرك و نشاط آور است و حتی در داخل اطاق هم میتواند انجام گیرد.
برخی دیگراز بازیهای محلی كه دربرخی شهرستانهای مختلف آذربایجان شرقی احراز میشودونشانگر فرهنك خاص حاكم بر آنهاست،این بازی ها با اندك تفاوت هایی در نواحی مختلف قابل مشاهده اند
در این بازی ابتدا سرگروه را انتخاب میكنند، سپس سرگروه بازیكنان را به دو دسته دارای نام حیوان و بدون نام تقسیم میكند. سپس بر بالای تخته سنگی نشسته و به خواندن شعر زیر در وصف آن حیوان بخصوص میپردازد:
بیر قوشوم وار بو غارتانا (پرندهای دارم به این بزرگی)
حاضران میگویند : گوی گلههای گوی گله (بگذار بیاید بگذار بیاید)
و باز میخواند : دیم دیی وار بوغار تانا (نوك آن این قدر است)
حاضران میگویند : گوی گلههای گله (بگذار بیاید بگذار بیاید)
و باز میخواند : قشلاری وار بوغارتانا (پاهای آن این قدر است)
و در هر بار گرفتن وصف پرنده و حیوان مورد نظر حاضران جواب میدهند بگذار بیاید، بگذار بیاید. سپس سرگروه یكی از بازیكنان بدون نام را صدا زده میپرسید نام حیوان كدام است و من نام كدام بازیكن را گذاشتهام. اگر میتوانست اسم حیوان و بازیكن را بگوید برنده شده و در جزء بازیكنان دارای نام میشد و گرنه به دستور سرگروه با شلاق كتك میخورد، سپس مجبور می شود بازیكنان دارای نام را تا مسافتی كه سرگروه گفته بود، بر شانه و كول سوار نموده بچرخاند.
ابتدا بازیكنان جمع شده، هر نفر كه زرنگتر باشد زود میگوید یعنی من اولی، فرد دیگر ساقلی، سولی، الی آخر، یعنی بازیكنهای اول انتخاب میشوند، یعنی دست راست، و دست چپ نیز انتخاب میشوند، سپس نفر اول در ذهن خود نام شی، مورد نظر خود رام عین كرده به خواندن شعر زیر میپردازد. مثلا پرنده : بیر قوشوم وار بوغارتانا
و بازیكنان به بالا میجهند و میگویند : قلندار، آی قلندار
و باز میخواند: قانات آچار شوخ ارتنه (بالهایش را كه باز كند این قدر میشود)
و بازیكنان به بالا میپرند و میگویند: قلندار، آی قلندار
و باز میخواند : چگری منیم، اتی منیم، هر ذاتی سنین ( جگر و گوشتش مال من، بقیهاش مال تو)
در هر بار توصیف شكل دستها و قیافه خود را همشكل پرنده مورد نظر میكند و هر كس موفق میشد نام پرنده را دریابد، برنده شده (البته در این زمان ترتیب بندی بازیكنان نیز به هم میخورد) و بازی تا پایان صاف شدن پشت بام و خوردن تنقلات كه باز هم با لا و پایین جهیدن همراه بودند به پایان میرسید.
ابتدا گروهبندی میكنند، سپس در یك نفرسرگروهانتخاب میشود. هر كدام ازسرگروه ها برای اعضای خود بدون این كه آگاه باشند اسامی را انتخاب میكنند (نام میوه)، سپس سرگروه به یكدیگر پوچ انداخته تا چه كسی اول سؤال كند و هم این كه اولین گروه سؤال كننده مشخص شده با یكدیگر به میان بازیكنان آمده میگویند: یولداشیم باغدا نه یمیشم (دوست من در باغ چه خوردهام)
مثلا در این مرحله بازیكنان گروه دوم بایستی بفهمند كه سر گروه، گروه سؤال كننده چه چیزی را خورده است. اگر توانستند با توجه به شكل و نشانههایی كه سر گروهشان در میآورد نام میوه را پیدا كنند، برنده شده در غیر این صورت گروه با زنده گروه برنده را در مسافتی كه تعیین كردهاند به دوش میكشد، البته اگر نام میوهایی را انتخاب كنند و شكل و شمایلش برابر باشد با میوه دیگری، پنهانی این مسئله را به سر گروه دیگر میگوید. در صورتی كه نام مورد نظر را پیدا كردند، باز هم كول میگیرند، این بازی تا پایان به این روش ادامه مییابد، منتهی اگر فردی خواست از بازی كنارهگیری كند باید موقعی باشد كه كول تمام شده باشد یعنی در حین باختن نمیشود از بازی كناره گرفت.
ابتدا نفرات اول را انتخاب میكنند. سپس وی 7 چاله در زیر زمین حفر میكند. سپس یك شیء (مداد، پاك كن و سكه) را به بازیكنان نشان میدهد و به بازیكنان میگوید پشت كنند. سپس با دقت شیء مورد نظر را در زمین دفن میكند. بعد از پایان كار اعلام میكند، دوستان شیء گم شده را پیدا كنید. هر كس توانست زودتر از دیگران شیء مورد نظر را در چالههای هتف گانه حدس بزند بازی را برده است و بازی تا خستگی بازیكنان ادامه دارد.
ابتدا سرگروهها به ترتیب با كبریت یا چرخش دستها، انتخاب میشوند، سپس هر سر گروه برای خود از میان بازیكنان اعضایی را انتخاب میكند. سپس میان دو سر گروه شیر یا خط میاندازند تا بفهمند كدام گروه در داخل دایره باشد و كدام خارج از آن، وقتی تكلیف گروهها نیز مشخص شد، حاضرین داخل دایره كمربندیهای خود را باز كرده طوری روی زمین قرار میدهند كه قسمت فلزی آن روی خط دایرهای باشد كه در داخل آن هستند و یك پایشان را نیز روی ادامه كمر میگذارند.
بازیكنان گروه خارج از دایره با حمله و كتككاری سعی میكنند تا كمربندی را تصاحب كنند، وقتی موفق شدند بلافاصله با همان كمربند بازیكنان داخل دایره را میزنند و سعی میكنند كمربندهای بقیه را نیز بگیرند وقتی كمربندها تمام شد با آنها به بازیكنان زده و یكایك آنها را از دایره خارج میكنند. وقتی همگی را خارج كردند خود داخل دایره شده و بازی را ادامه میدهند.
ابتدا بازیكنان دور هم جمع شده به ترتیبهای انتخاب یارگیر، پونج، شیر یا خط و یا دستهای فردی كه بایستی چشمانش را ببندند را تعیین میكنند.
سپس جایی را به عنوان مبدا بازی انتخاب میكنند، فردی كه اصطلاحا گرگ نامیده میشود چشمانش را بسته و سایر بازیكنان تا حدالامكان خود را در جایی پنهان میكند بعد از مدتی فردی كه چشمش را بسته بود به دنبال بازیكنان میگردد، اگر توانست فردی را پیدا كند به سرعت به سمت مره دویده و میگوید فلان كس را دیدم، شؤوبه، شؤوبه و بازیكنان نیز سعی میكنند تا جایی كه امكان دارد خود را سریعتر از او به مبدأبازی برسانند و شؤوبه بگویند در این صورت فردی كه گرگ بوده كماكان تا دوره بعدی بازی نیز گرگ میشود.
ابتدا بازیكنان به دو دسته تقسیم شده، پونچ میاندازند كه كدام گروه در داخل جیزیخ (دایره) باشند و كدام گروه بیرون، سپس افراد داخل دایره برای خود یك نفر سرپرست انتخاب میكنند. افراد داخل دایره به صورت حلقهوار ایستاده در حالی كه سرپرست در حول و حوش آنها میگردد، افراد خارج از دایره سعی میكنند كه با حمله به داخل دایره افراد داخل آن را بیرون كشیده و بر كولشان سوار شوند، و سرپرست مراقبت میكند كه این كار عملی نشود، در صورتی كه یكی از بازیكنان داخل دایره را میتوانستند سوار شوند، وی از بازی باخته و خارج میشد. بعضی اوقات گروه خارج از دایره قدرت بیشتری داشته و حتی میتوانستند سر پرست را نیز سوار شوند، در این صورت جای دو گروه عوض میشد.
بعد از گروه بندی پونچ میاندازند كه بفهمند كدام گروه چشم را ببندد، سپس گروهی كه چشمش را بسته است در جلو ایستاده و گروه دیگر در پشت سر آنها ایستاده و هر كدام یكی از بازیكنان چشم بسته را با انگشت به جلو هول میدهد. سپس گروه چشم بسته چشمها را باز كرده، داور بازی از آنها میپرسد : یولداش سنی كیم آپاردی. (ای دوست تو را چه كسی برده بود) اگر توانستند تشخیص دهند كه چه كسی او را برده بود، گروهش برنده شده و جای آنها را عوض میكند و اگر نتوانستند مسافتی را تعیین نموده و گروه چشم بسته گروه چشم باز را بر پشت خود نشانده و سواری میدهند، بعد از آن جای گروهها عوض میشد.
ابتدا پونج میاندازند تا بفهمند كه كدام یك اول است، سپس یك طرح روی زمین به مانند شكل زیر میكشند.
در این شكل خانه 6، به نام خسته گول نامگذاری میشود و در این خانه بازیكن میتواند جفت پاهایش را روی زمین بگذارد، سپس در حالی كه به صورت لی لی مانده است سنگ را از خانه اول میاندازد و با ضربه زدن با یك پا سنگ را به خانه دوم الی آخر، اگر موفق شود در خانه ششم میگوید، خسته گول و استراحت كرده، بازی را به تمام میرساند، سپس سنگ را به خانه بعدی، مجددا لی لی، تا پایان كار، وقتی هر ده خانه را بدون باختن تمام كرد، اگر حین بازی سنگش از خانهای كه میخواست بیفتد خارج شود و یا پایش روی خطوط بیفتد، بازی را باخته است. به بازیكن حریف میگوید : اَلْ ، اَلْ یعنی سنگ را در دست گرفته و یكی یكی از خانهها لی لی میكند و اگر حریف بگوید : اَلْ چل ، بایستی سنگ را بالای سرگرفته در حالی كه به طرح بازی پشت كرده است، سنگ را روی آن بیندازد و بایستی دقت كند تا سنگ روی خط نیفتد، و اگر روی خط نبود، مجددا با چشم بسته مسیرها را طی میكند و بایستی دقت كند كه باز هم خطوط را لگد نكند و در هنگام پریدن نیز چیزی نگوید منتها بگوید بلی لر، یعنی درست است و در این زمان حریف سعی میكند حواس او را پرت كند تا او قدم روی خطوط بگذارد اگر این قسمت را نیز به خوبی به اتمام رساند، آن خانه هم مال خودش شده و میتواند در حین بازی در آن جفت پایش را زمین بگذارد.
این بازی در فصل تابستان و 2 نفره تا 4 نفر بازی میشود، جنس بازیكنان دختر و در سنین 9 تا 13 سالگی در فضای بسته اتاق یا حیاط بازی میكنند و سایل بازی برای بازیكن 8 عدد سنگ ریزه است.
ابتدا بازیكنها پونج میاندازند كه كدامیك اول و دوم باشند. به این صورت كه سنگها را در مشت دست گرفته و به هوا میاندازند، سپس در پشت دست هر تعداد سنگی باقی ماند، هر كه بیشتر داشت اول خواهد بود. سپس سنگهای رقیب را نیز گرفته روی زمین پهن میكنند و قبل از شروع میگویند تا 50 یا 60 یا 100 عدد سنگ بازی تمام، سپس یك عدد سنگ را بالا انداخته در آن فاصله یك عدد سنگ دیگر را از زمین بر میدارند، در حالی كه آن سنگ در كف دستشان است سنگ را بالا انداخته سنگ دیگر تا 4 سنگ بشود، چهار تا سنگ را در دست دیگر انداخته به طوری میاندازند كه 4 تا سنگ در كف دست بیفتد و اگر كمتر باشد بازی را باخته و از نو شروع میكنند، و بار دیگر تا این كه مثلا به تعداد سنگ شرط شده بازی برسند، این بار بازیكن برنده، بازیكن با زنده را به تعداد سنگهایی كه به صورت عددی در هوا پرتاب میكند با ضربات مشت و یا نیشگون تنبیه میكند. در هر مرحلهای از بازی سنگهای بازیكن را نتواند در هوا بگیرد بازی را میبازد اما امتیاز بازی محفوظ میماند.
این بازی در فصول پاییز و تابستان با تقریبا 6 یا 8 تن بازیكن كه در سنین 8 تا 14 سالگی باشند، اجرا میشود. جنس بازیكنان معمولا پسر است و فضای بازی معمولا محیط باز و مسطح است.
ابتداد با قرعه كشی فردی را به عنوان سرگروه انتخاب میكنند. سپس سرگروه2 گروه تشكیل میدهد و 2 نفر را به سمت سر گروهی انتخاب میكند. سپس با توافق یا شیر و خط تعیین میشود كه كدام گروه در میدان باشد و كدام گروه در كناره میدان.
سپس بازیكنان داخل دایره یك پا را خم كرده و به صورت «لی لی» از خود در مقابل حملات گروه خارج از دایره محافظت میكنند و در حین این كسی سعی میكنند از میدان خارج نشوند تا آنجایی هم كه میتوانند بازیكنان خارج از میدان را میزنند و گروه خارج میدان اگر بتواند از پشت پا به یك پای آنها بزنند آن فرد سوخته و جایش را با نفر خارج از میدان عوض میكند.
اگر توانستند به این ترتیب گروه میدان را از میدان خارج كنند برنده بوده و مجددا بازی آغاز میشود. از شرایط باخت بازیكنان داخل میدان گذاشتن جفت پا بر روی زمین بوده كه در این صورت از بازی خارج شده و نفرات داخل میدان با نفرات كمتر میبایستی به مبارزه ادامه میدادند.
نوع دیگر این بازی به این شرح است كه 2 به 2 بازیكنان دست یكدیگر را گرفته در حالی كه لی لی میزنند نزد ملای بازی رفته و میگویند: ای لر بیگ لر، سلام علیكم، با اجازه ملا وارد میدان شده و افرادی كه در خارج از میدان بودند با حمله آنها و دزن بر پاهای آنها سعی میكنند آنها را بسوزانند و آن دو نیز سعی میكردند با ضربات شانه و لگد از خود محافظت كرده و حریفان را بر زمین بزنند و در صورتی كه یكی از آنها پایش را زمین میگذاشت مجددا ملا شخص دیگری را به جای او انتخاب كرده و بازی ادامه مییافت.
فصل این بازی مربوط به شبهای چهارشنبه سوری و عید نوروز است، بازی به صورت دونفره و در هر سن و سالی نیز بازی مینمایند، اما بیشتر مردها و پسرها اشتیاق به این بازی دارند. معمولا بعد از انتخاب تخم مرغ سالم و محكم پخته با در دست نگه داشتن تخم مرغ، نفر دیگر بر سر تخم مرغ میكوبد، اگر شكست با زنده است و اگر نشكست او نگه میدارد تا نفر دیگر بزند، در هر حال به محض شكستن تخم مرغ به برنده آن میرسد و معمولا در همان مجلس خورده میشود.
بازیكنان تخم مرغ سیاه رنگ و مرغهای یك ساله از نظر ضخامت پوسته بهتر است و در منزل این تخم مرغها را جدا میكنند تا در شب عید آنها را با رنگهایی كه دارند رنگ نموده برای بازی بچهها كنار بگذارند.
بازیكنان این بازی نیز اغلب دختران خردسال هستند. ابتدا گروهبندی كرده و سپس یك دایره میشكند. سپس قرعه كشی میكنند تا كدام گره در داخل دایره باشد و كدام گروه بیرون باشد، افراد خارج از دایره در حالی كه روی یك پا ایستادهاند سعی میكنند افراد داخل دایراه را بیرون بكشند، هر گاه فردی توانست فرد داخل دایره را بیرون بكشد برنده شده و جایشان عروض میشود، در عوض افراد داخل دایره مقاومت كرده و اغلب افراد خارج از دایره را بر زمین میاندازند كه در این صورت آن فرد با زنده شده و از بازی خارج میشود.
بازیكنان از 3 نفر میشوند و برای بازی احتیاج به یك طناب بندی به طول 2 متر دارند، بعد از آن قرعه كشی میكنند تا بفهمند نفرات اول، دوم و سوم چه كسی است، سپس نفر اول در داخل طناب ایستاده و دو نفر دیگر طناب میچرخانند، نفر وسط بایستی به بالا و پایین بپرد، اگر در حین پریدن طناب به پایش گیر كند سوخته است و نفر دوم وارد بازی میشود.
كودكان زیر 2 سال تا پنج سال به همراهی مادر یا خواهر بزرگتر در اتاق گرد هم نشسته و در حالی كه پاهایشان را دراز كردهاند، شعر زیر را میخوانند: اَلْ اَله، دویمه دله/ با بام گئدیب با شماق آلا/ بیرتایی سنین، بیرتایی منیم. و هر كسی كه آخرین بند شعر به پایش میخورد پایش را تا میركد و بدین ترتیب مشغول میشدند. این بازی همانند بازی اتل متل توتوله فارسی زبانان است. با زنده خواهد شد. بازی را به همین شیوه ادامه میدهند تا یك یك افراد از دایره بیرون شده و با زنده شوند.
از جمله بازیهای محلی است كه بازیكنان آن در طول یك صف كنار هم میایستند، بعد یك نفر از بازیكنان بلند قد به عنوان سر دسته انتخاب میشود. برای شروع بازی كمر بند شلاقی) به دست بازیكن نفر اول میدهند. آنگاه سرگروه شروع به گفتن نشانیهای یك پرنده میكنند. بازیكنان به صف ایستاده باید موفق به یافتن نام پرنده مورد نظرسرگروه شوند. در صورتی كه نفر اول موفق نشوند كمربند را به دست نفر بعدی میدهد و او باید نام پرنده مورد نظر را بگوید. در هر حال كمربند این گونه دست به دست شده و هر كدام از بازیكنان موفق به یافتن نام پرنده شوند در این موقع سرگروه میگوید:
بدین ترتیب بازیكنی كه كمربند در دست دارد سایر بازیكنان را مورد ضرب و شتم قرار میدهد.
بازیكنان در این بازی به دو دسته و گروه مساوی تقسیم میشوند، گروهها در یك صف طویل میایستند. با این تفاوت كه روی یك گروه به یك سمت و روی گروه دیگر به سوی دیگر باشد. بعد دستهای خود را به صورت ضربدری كرده و به هم میدهند. بازی با كشیدن گروه به سمت خود شروع میشود. هر گروه زور زیادی داشته باشد و بتواند موجب از هم پاشیدن اتحاد گروه دیگر شود، برنده میشود.
در این بازی ابتدا جایی را به عنوان «آبه» مشخص میكنند و سپس بازیكنان به دو گروه مساوی تقسیم میشوند. گروه شروع كننده بازی را با قرعه كشی به شیوه تر و خشك انتخاب و توپی را به دست آن میدهند یك نفر از گروه فوق در كنار «آبه» میایستد. بقیه نفرات با انداختن و پرتاب توپ به سمت گروه مقابل موفق شود خود را به ابه راسنده و دستی به آن بزند برنده شده و بازی مجددا از سر گرفته میشود. حال اگر گروه پرتاپ كننده بازی بتواند تمامی افراد گروه مقابل را با توپ بزند برنده خواهد بود.
در این بازی ابتدا چوب كوچكی به طول تقریبی 60-70 سانتیمتر به نام جیدیل را در زمین فرو میبرند. سپس بازیكنان به ردیف در یك صف ایستاده و هر یك چوب بزرگ به طول تقریبی یك متر به نام شاخ در دست گرفته و به نوبت به سوی جیدیل پرتاب میكنند. هر بازیكنی كه موفق به زدن «جیدیل» شوند برنده شده و از دور بازی خارج میشود. اما هر كدام موفق نشود چشمهای او را با پارچه و دستمالی بسته؛ چوب كوچك را به نزدیك استخر یا چشمه آب میاندازند. او را راهنمایی میكنند تا چوب را پیدا كند غافل از این كه به نگام نزدیك شدن به چوب «جیدیل» او را در آب خواهند انداخت.
برای اجرای این بازی ابتدا دایرهای به قطر تقریبی 2 متر روی زمین میكشند سپس هر یك از بازیكنان یك عدد قاب (عاشیق» به ردیف در میان دایره قرار میدهند. برای شروع بازی مشخص شدن نفرات اول و دوم و… پوش به شیوه تك یا جفت میآیند. بعد نفر اول ساقا «قاب» خود را به سوی قابهای داخل دایره میاندازد اگر قاب او از حوزه دایره خارج شود بازی را نفر بعدی ادامه خواهد داد. اما اگر موفق به زدن و بیرون بردن یكی از قابها شود آن را برای خود برمیدارد. ذكر این لازم است اگر قاب خودش در داخل دایره باشد میتواند با ضربات ملایم بقیه قابها را بزند. این بازی در داران به دو شكل اجرا میشود. در یك نوع كه همانند توضیح شكل اولی است به جای محدوده دایرهای از یك محدوده چهار گوش مربع شكل با خطی در میان استفاده میشود. ضمنا دو خط مستقیم در فواصل معین از دو طرف خطوط كشیده و بازیكنان مؤظفند از روی همان خطوط بازی خود را شروع كنند.
انواع دیگر این بازی درمناطق مختلف استان زیادمی باشد.
در این بازی یك نفر دولا شده و بقیه بازیكنان در حالی كه از فاصله دوری سرعت میگیرند. دستها را روی پشت فرد دولا شده گذاشته و از روی آن میپرند. در صورتی كه موقع پرش قسمتی از بدن فرد به بازیكن دولا نشده اصابت كند با زنده اعلام شده و باید به جای او دولا شود. اما اگر بتواند بپرد مرحله بعدی را كه «اشك بئلی سیندیرما» میگویند اجرا میكند. در این مرحله یار دولا شده كمی كمر خود را راست میكند تا همان یار بپرد و در صدد موفقیت این بار فرد دولا شده راست و قائم میایستد. تا مرحله سوم پریدن اجرا شود. .
برای شروع بازی نیاز به تیلهای از جنس گل است. برای این كار بازیكنان شركت كننده مقداری گل را درمیان كف دستهای خود گرفته و آن را به شكل گرد و كروی در میآورند. سپس در مقابل حرارت آفتاب خشك میكنند. بعد از خشك شدن تیلههای ساخته شده كه در اصطلاح محلی «لولا» نامیده میشود. هر یك از افراد بازیكن تعدادی را به نسبت مساوی برمیدارند. لولاها را روی یك خط مستقیم پشت سر هم و با فاصلهای مناسب از یكدیگر قرار میدهند. بعد هر یك از بازیكنان مجاز هستند از محل معینی كه با خطی مشخص شده لولای خود را كه معمولا از سایر لولاها بزرگتر میشود. به سوی لولاهای چیده شده قل دهند. با این نیت كه لولاهای چیده شده در روی زمین را زده و تصاحب كنند. بدین ترتیب صاحب همان لولا با زنده و از دور بازی خارج میشود. در این میان اگر فردی نتواند لولاها را بزند و بازیكن دیگیری بازی را در دست بگیرد. اگر بتواند لولای فردی را كه نتوانسته موفق شود بزند، در نتیجه او هم با زنده و از دور بازی خارج میشود. با این مهم كه اگر تا قبل از بازنده شدن لولایی را زده باشد باید به فرد برنده تحویل دهد. بدین ترتیب نفر برنده بازی را برای زدن سایر لولاها ادامه میدهد. تا اگر موفق شود بتواند تمامی لولاها را زده و به عنوان برنده برای خود تصاحب كند.
برای اجرای این بازی نیاز به یك سنگ گرد و كروی تقریبا به قطر 3 الی پنج سانتیمتر به نام «كالا» و یك سنگ پهن و صاف به قطر 8-12 و ضخامت یك یا دو سانتیمتر است. برای شروع بازی ابتدا سنگ كروی «كالا» قرار گرفته و تا فاصلهای كه در اختیار خودشان است سنگهای لس را به مسافتی پرتاب میكند. معمولا بازی را فردی شروع میكند كه فاصله زیادی با «كالا» داشته باشد. وی سنگ لس خود را به صورت افقی به سمت كالا پرتاب میكند. اگر سنگ وی با كالا برخورد كرده و سنگ «كالا» در هر جا قرار گیرد فاصله بین سنگ خود و «كالا» را با پا شمارش میكند، بعد شروع به زدن لسهای سایر بازیكنان كرده و اگر موفق شود یك شماره به تعداد شمارههای قبل «فاصله بین كالا و لس كه با پا اندازه شده» اضافه میشود. اگر به موفق به زدن یكی از سنگهای لس دیگر بازیكنان نشود بازی را نفر بعدی ادامه خواهد داد. در خلال بازی اگر بازیكنی لس خود را انداخت و نتوانست كالا را بزند و لس او كمتر از فاصله یك پا با كالا قرار گرفت فورا باید كلمه «دومی» را به زبان آورد، در صورتی كه قبل از وی یكی دیگر از بازیكنان این جمله را تكرار كند، ایشان باید هر وقت نوبتش شد. میتواند با كوبیدن لس خود به سر كالا را از خود دور كند. در ضمن در حین بازی وقتی بازیكنی كالا را زد و كالا به لس بازیكن دیگر رسید كه فاصلهاش كمتر از پا شد باز هم همان بازیكن همین عامل را باید تكرار كند. نهایتا اتمام بازی به این صورت است كه هر كس با شمارش خود زودتر از بقیه به عددی شاخص كه از قبل مشخص كردهاند برسد نفر اول شده و رتبه بقیه اول با ادامه بازی به همین نحو مشخص میشود.
در این بازی بازیكنان به دو گروه مساوی انتخاب شده و یك نفر به عنوان سر دسته وسرگروه انتخاب میشود. پس از پشك انداختن و مشخص شدن گروهی كه باید در جلو بایستد، بازیكنان به ردیف در كنار هم میایستند. گروه جلویی چشمان خود را بسته، در این موقع هر یك از افراد گروه بعدی از پشت سر دست خود را به پشت یار جلویی گذاشته او را به جلو هدایت میكند. در این موقع سرگروه میگوید : مردی مردی. نفر جلویی جواب میدهد : جانیم دردی سرگروه میپرسد سنی كیم آپاریر )تورا چه كسی می برد)در این هنگام نفر جلویی باید نام یاری را كه او را به جلو حركت میدهد بگوید. اگر درست گفته باشد جای یارها عوض میشود. در غیر این صورت فرد بازنده، یار برنده را تا محلی كه مشخص كردهاند سواری میدهد.
وزشهای محلی و سنتی رایج در آذربایجان را به طوری كلی میتوان در انواع و اقسام زیر مشاهده نمود:
1- ورزشهای نمایشی(درقسمت مربوط به نمایش های محلی وسنتی آورده شده است)
2- ورزشهای مبتنی بر سوار كاری (نمونه های آن در قسمت مراسم خاص شهرستانها اشاره شده است)
یكی از ورزشهای محلی استان آذربایجان شرقی ورزش های پهلوانی كشتی بوده است. این ورزش تا حدود یك دو دهه پیش دربرخی مراسم نظیر جشن های عروسی، طبق قواعد و رسوم اجتماعی به هنگام رسیدن عروس به خانه شوهر با همراهی نوازندگان محلی «عاشیقها» در فضایی باز چون میدانگان روستاها كه كف زمین را كاه پوش میكردند.انجام می شد
نمایشهای سنتی مردم آذربایجان، در ضمن اجرای بعضی از مراسم به وجود آمده و توسعه و تكامل یافته اند. در مراسمی كه به مناسبت تغییر فصول و یا جریانات زندگی روزمره مردم اجرا میشود به شكل ساده و اولیه این نمایشها برخورد میكنیم. این اشكال ساده وابتدائی تدریجا تكامل پیدا كرده اند.
به طور كلی دربسیاری از انواع فولكلور آذربایجان، عناصر اولیه هنر نمایشی به چشم میخورد. مثلا نقالان مشهور در شرح زندگی قهرمانان، صدای خود رامتناسب با هداف و سن آنها تغییر داده و زیر و بم خاصی به آن میدهند. در بازگویی قصههای كوكان نظیر «چین چین خانوم»، «خاله سوسكه و آق موشه»، شنگولوم، شونگولوم، مونگولوم، مادرانی كه آنها را حكایت میكنند، صدا و حركات خود را متناسب با ماجراهای قصه عوض میكنند و صحنه پردازیها مینمایند.
درسرودهایی نیز كه مردم برای بیان روابط خود با حوادث طبیعی ساختهاند، میتوان باز هم به عنصر فوقلذكر بر خورد كرد. در این مورد مكالمه و مباحثه دشت و كوهستان (ییلاق) بسیار جالب است:
در مراسم اجرای ”سایا” نیز، مثل اینكه، حیوانات خانگی و اهلی با هم مباحثه میكنند. هر یك خود را تعریف میكند. و این نشان میدهد كه مكالمه و مباحثه در ادبیات مردم آذربایجان از زمانهای بسیار قدیم وجود داشته است. در این مورد، هنر ”عاشق” ها آذربایجان دارای اهمیت خاصی میباشد.
چرا كه كه ”عاشق” خود یك هنر پیشه است. هر داستان قصهای را كه میگوید، هنر نمایش را در خاطرها زنده میكند. فیالمثل در موقع نقل داستان ” اصلی و كرم”، عاشق داستانسرا در نقش ”كرم” و ”اصلی” در میآید و اگر چنین نكند داستان او برای شنوندگان جالب نخواهد بود. ”عاشق” در هنر خود، شعر و نظم و تعزل و نمایش را با هم تلفیق میكند. حتی عناصر اولیه نمایش، در ضربالمثلها و معمامها و تعزل عامیانه نیز به چشم میخورد.
كاردئی, سس گلیر (كر گفت: صدا میآید)
كؤردئدی: اودور گلدیلر (كور گرفت: آهان دارندد میآیند)
چولاق دئدی: دو رون قاچاق (شل گفت: پا شوید فرار بكنیم)
سن قیلینجی اله آلیب (تو اگر خنجر بدست بگیری)
منی ئولدور مه لی اولسان (و بخواهی مرا بكشی)
من بیرده لی جیران اولوب (من یك غزال بشوم)
دوزلره قاچسام نیله رسن؟ (و به دشتها فرار بكنم، چه میكنی)
سن بیرده لی جیران اولوب (تو اگر یك غزال وحشی بشوی)
دوزلره قاچمالی اولسان (و به دشتها فرار بكنی)
من بیر ماهر اووچی اولوب (من یك شكارچی ماهر بشوم)
جیرانی وورسام نیله رسن (تو را بزنم چه كار میكنی؟)
از نمایشهای قدیم آذربایجان میتوان «شبی» را نام برد. خلاصه این نمایش چنین است : ”شبی” نمیخواهد كار بكند. پدرش او را سرزنش میكند و اندرز میدهد كه از تنبلی دست بردارد و به كار برود. ”شبی” برای اینكه در خانه بماند، صدها بهانه میتراشد و این بهانهها به شدت مردم را میخنداند. پدر كه خسته شده است، پسر را فحش میدهد و كتك میزند. ”شبی” در حال گریه كردن و سكندری خوردن، حركات بسیار زشتی انجام میدهد. مردم تعجب میكنند. و بازی تمام میشود.
نمایشهای مربوط به زمین و كار و زندگی غالبا ”جنبه جهانی دارند. این نوع نمایش از احتیاجات اجتماعی و مدنی مردم سرچشمه گرفته و در طی زمانهای طولانی توسعه و تكامل یافته است. در این مورد میتوان از نمایشهای ”كوساگلین” ، ”كچل” ، ”دوتابز” ، ”خسیس“ ، ”نوكر ولدالزنا” ، ”در موقع كشت و درو نیست، در موقع خوردن حاضر یراق است” ، ”آشنا” ، ”پهلوان پنبه” و ”خیدیرنیی” نام برد.
در این نمایشها به چهرههای مثبت چون ”كچل” و چهرههای منفی چون كوسه و قاضی و پهلوان پنبه برخورد میكنیم.
نمایشهای مردم آذربایجان را به سه دسته میتوان تقسیم كرد:
(3) نمایشهای مربوط به زندگی و خانواده
آكؤسا كؤسا گلسه نه (آی ”كوسا” ” كوسا” بیایی)
گلیب سالام وئرسه نه (به ما سلام نمایی)
بشقابی دولدورسانا (بشقاب را پر بكنند)
كؤسانی یولا سالسانا ) كوسا” را راه بیندازند)
وقتی كوسا وارد صحنه میشود : تماشاچیان با دیدن لباس و شكل و شمایل او و شنیدن صدایش شروع به خنده میكنند كوسا رخت و پخت خود را نشان میدهد و در حالی كه دست روی شكم میگذارد میخواند :
آنچه خوردهام آش بلغور است كه نصفش آب است
لباسم هفت لا وصله خورده كه بهترینش این است.
بعد دوران زده و از جماعت تقاضای كمك میكند. ولی كسی به او كمك نمیكند. كوسا در كناری ایستاده و گروه جوانان میخوانند :
گوسا بیر اویون ائیله ر (كوسا یك بازی در میآورد)
قورد و نان قویون ائیلهر (بازی گرگ و گوسفند در میآورد)
ییغار شابران دویوسون (برنج را جمع میكند)
ماحمودودن تویون ائیلهر (عروسی محمود را راه میاندازد)
كوسا مجددا ” شروع به بازی میكند. جماعت بسیار خوشحال میشوند و دسته جمعی میخوانند :
آی اویروغو، اویروغو (آی كوسا، كوسا)
اریتمه میش قویروغو (دنبه آب نكرده)
ساققالی ایت قویروغو (ریشش مانند دمب سگ)
بیغلاری یووشان كوسا (سیبلهایش كم پشت كوسا)
مردم باز هم كوسا را دست میاندازند و به او میخندند و مسخرهاش میكنند. كوسا نیز با حركات مضحك خود، آنها را میخنداند. در این كار دستیار كوسا، یعنی ” پهلوان پنبه” نیز به او كمك میكند. كوسا با حركات خود میخواهد به مردم بفهماند كه او بی پول و گرسنه است. یا اینهمه هیچكس دلش به حال كوسا نمیسوزد و نمیخواهد كه به او كمك بكند. ناچار ”كوسا” میگوید : من ناچارم كه از این دیار بروم. اینجا گذران زندگیم خوب نیست و زارزار میگوید. لیكن حركات او این بار نیز موجب خنده میشود. پهلوان پنبه به كوسا میگوید : برای نجات از این وضع ناهنجار باید به بز مراجعه شود. یك نفر چوپان را به جلد بز در آورده و وارد صحنه میكنند. بز دارای ریش بلندی است. كوسا از ریش بلند او چسبیده میپرسد، من وقتی كه به اینجا آمدم تو ریش نداشتی، این ریش را از كجا آوردهای؟ بز با حركات بسیار خنده آوری جواب میدهد كه به مكه رفته بودم و این ریش را آنجا رویاندهام. كوسا دردش را به بز میگوید. بز در حالی كه چوبی را بدست گرفته است، رو به جمعیت كرده و پول میخواهد. پول جمع میشود. كوسا بیشترین مقدار را خود برداشته و اندكی نیز به پهلوان پنبه میدهد. برای بز چیزی نمیماند. بز به سر خود میزند. گریه میكند. و بچههای گرسنه خود را در صحنه حاضر میكند. كوسا به آنها محل نمیگذارد. بز از نو از مردم پول جمع میكند. آن را نیز كوسا از دستش میگیرد و بز و بچههایش را از صحنه میراند. خود نیز برای رفع خستگی گرفته و میخوابد. بز آهسته آهسته وارد صحنه میشود. كوسا را كه خوابیده است میزند و میكشد. حتی پهلوان پنبه نیز از ماجار با خبر نمیشود. او به كوسا نزدیك میگردد و حركات مضحك از خود در میآورد. مردم باز هم میخندند. روشن میشود كه بالاخره كوسا مرده است. پهلوان پنبه باز هم به حركات خود ادامه میدهد میخواند:
افسوس كه كرباس كوتاه است (آرشین اوزون، بئزقیسا)
و كوسا بی كفن مرده است (كفن سیز ئولد و كوسا)
مردم شاد میشوند. بز نیز با بچههای خود به صحنه برمیگردد. با مردم شادی میكند. همه آواز میخوانند. ایده اصلی نمایش، نشان دادن مبارزه زمستان و بهار است. كوسا سمبول زمستان میباشد و كوسه بودنش نیز لختی و سردی زمستان را نشان میدهد. بز نیز در اینجا سمبول بهار و زندگی و طراوت و شادی است. تصادفی نیست كه كوسا و به عبارت دیگر زمستان را بز كه نشانهای از بهار است، از بین میبرد و همه را خوشحال میكند.
این نمایش كه نخست توأم با مراسم خاص اجرا میشده است به تدریج تكامل یافته و عناصر اجتماعی و سیاسی نیز در آن وارده شده است چنانكه مسئله پول و حرص و آز و دروغگوئی و تنبلی و فریب دادن و سایر عناصر اجتماعی موجود در آن را میتوان به عنوان مثال ذكر كرد.
در بین مردم آذربایجان نمایشهایی نیز كه مستقیما با امر كشاورزی ارتباط دارد، وجود داشته است. و این مسئله نشان میدهد كه آنها به دورههای بسیار قدیم تاریخ مردم مربوط میشوند.
نمایشها با گذشت زمان ویژگیهای دورههای گوناگون را در خود منعكس كرده و دارای مفاهیم اجتماعی خاصی شدهاند. اعتراض و انتقاد نسبت به نواقص زندگی خانوادگی و اجتماعی و همچنین گمراهی و زورگویی مالداران و ثروتمندان در آنها به وضوح دیده میشود. موضوع اصلی نمایش”برادر تنبل”، تشویق كردن انسان به كار و كوشش و زندگی كردن با دسترنج خویش و همچنین دوری از تنبلی و بیعاری است.
در این نمایش سه صحنه وجود دارد. در صحنه اول دو نفر دهاتی به چشم میخورند. آنها در آرزوی شخم كردن و كاشتن زمین هستند. بعد از بحثها و گفتگوهای زیاد بالاخره قرار میگذارند كه با هم به كشت و زرع بپردازند. وقتی كه زمان شخم زدن فرا میرسد، برادر اولی خود را به بیماری میزند. برادر دومی زمین را شخم میزند و تخم میپاشد. در موقع آبیاری باز هم برادر اولی به بهانهای از زیر كار در میرود. و تا موقعی كه گندم خرمن شده و آماده میشود، دست به سیاه و سفید نمیزند. پس از آماده شدن كامل محصول، برادر كاری نمیخواهد چیزی به برادر تنبل بدهد. برادران به مشاجره میپردازند و با چوبدستی همدیگر را خونین و مالین میكنند. كار به محكمه میكشد. قاضی حق را به برادر كاری میدهد.
درصحنه دوم برادر تنبل لاغر شده و در دستش عصایی گرفته است. زنش نمیخواهد دیگر پیش او بماند. و قصد جدایی از او را دارد. در این مسئله كه بچهها پیش كدام یك بمانند، بحث و مجادله به میان میآید. نه پدر میخواهد آنها را نگه بدارد نه مادر. در این موقع برادر كاری چاق و سرو گنده وارد صحنه میشود و در حالی كه برادر خود را سرزنش میكند، بچهها را در حمایت خود قرار میدهد.
در صحنه سوم برادر كاری همراه بچههای برادر تنبل در مزرعه كار میكند. كیفشان كاملا كوك است. برادر تنبل پشیمان میشود و برای اینكه از بهره كار فرزندانش استفاده بكند، پیش برادر كاری بر میگردد و خواهش میكند كه او را نیز در مزرعه و كشت كار شریك بكند. برادر كاری او را مذمت كرده و میگوید : اگر به نان و نمك سوگند نخورد او را قبول نخواهد كرد. برادر تنبل به نان و نمك و سوگند نخورد او را قبول نخواهد كرد. برادر تنبل به نان و نمك سوگند میخورد و قول میدهد كه بعد از آن دیگر تنبلی و خود را به كار ببندد. و بدینگونه او را در مزرعه قبول میكنند.
یكی دیگر از نمایشهای مربوط به كشت و كار و مزرعه، نمایش میباشد. این نمایش معمولا ” در مراسم عید اول سال اجرا میشود. عنوان این نمایش مضحكه به علت رواج فوق العادهاش حتی به صورت ضربالمثل نیز در آمده است.
اشخاصی كه در این نمایش شركت دارند، عبارتند از : مالك دو تا برادر بی چیز – مباشر مالك. مالك جبه سنگین و رنگینی پوشیده و دارای سبیلهای پر پشت و تاب دادهای است. تسبیح میگرداند. برادران بی چیز از كرباس كبود رنگ لباس به تن دارند. پاپتی هستند. به سرشان دستمال كثیفی پیچیدهاند. سرو صورتشان آردی است (برای ضعیف و ناتوان نشان دادن در صحنه) . وقتی كه مالك وارد صحنه میشود، دو تا برادر به او نزدیك میشوند و خواهش میكنند كه مزرعهای در اختیار آنها گذاشته بشود. مالك با شرایطی حاضر به این كار میشود. دو تا برادر زمین را اجاره میكنند. وقتی كه موقع كار میشود، یكی از برادران از زیر كار در میرود. گاهی تیغ به پایش فرود میرود. گاهی سرش درد میكند. گاهی نیز از دروغكی مارش میزند. دلش درد میگیرد این بهانهها تا موقع برداشتن محصول ادامه مییابد. وقتی كه محصول در كیسهها ریخته میشود، برادر تنبل حضور بهم میرساند. در حالی كه دستها را به كمر زده است، میگویند: همه محصول حاضر شده است، بیا تقسیم بكنیم. نصف لی و نصف لك. نصفش مال من، نصفش مال تو! برادر كاری میگوید : دیر آمدی، برای تو از این محصول چیزی نمیرسد. خودم كاشتهام، خودم درو كردهام و خودم هم خواهد خورد. برادر تنبل جواب میدهد ك چه میگویی؟ تا دستم را به رویت بلند نكردهام، حاصل را نصف بكن و الا الم شنگهای راه میانازم كه پدر خدا بیامرزمان از گور بیرون بپرد. برادر كاری میگوید : فحش نده، دهنت را تمیز نگهدار و خطاب به جماعت : ای جماعت به این شخص محصول میرسد؟ و جماعت یكصدا میگویند : نه ، نه!
برادر تنبل دسته بیل را برداشته و به طرف برادر كاری هجوم میبرد و دعوا راه میافتد. آندو همدیگر را میزنند و فحش میدهند. برادر كاری به مرده تف میكند. و مردم نیز یك به او تف میاندازند. و در پایان نمایش یكصدا میخوانند :
در كاشتن و در درو كردن نیست، برای خوردن حاضر یراق است.
اینها نشان میدهد كه هنر نمایشی مردم قدیم آذربایجان دارای جنبههای رئالیستی است. و با گروههای دهقانی رابطه نزدیكی داشته است. محسوس و ملموس بودن یكی از خصوصیات این نمایشها میباشد. در این نمایش خنده و مضحكه گاهی بسیار جدی است و در عین داشتن كنایه و طنز مؤثر، كمبودهای اجتماعی را نیز مورد انتقاد قرار میدهد.
(2)- نمایشهای اجتماعی : در بین نمایشهای عامیانه مردم آذربایجان، نمایشهای صرفا اجماعی نیز وجود دارد. در این نمایشها مردم استثمار كنندگان خود را مورد تمسخر قرار میدهند و آنها را دست میاندازند. از این نوع نمایشها، میتوان نمایشهای ” خان خان” و ”خان ـ وزیر” را نام برد. در این بازیخان و وزیر را با انداختن قاب كه نوعی قرعه كشی است انتخاب میكنند. خان پس از انتخاب شدن در جای بلندی مینشیند. وزیر خطاب به مردم میگوید : به ولایت حاكم جدیدی آمده است، با عدالت به كارها رسیدگی خواهد كرد. هر كه شكایت دارد به پیش بیاید. شكایت كنندگان یك به یك به جلو میآیند. خان مكافاتی برای هر كس تعیین میكند. مقصرین را با چوبهائی كه از پیش تهیه شده است، میزنند.
بازی خان، خان گاهی چنان صورت جدی به خود میگیرد كه حتی آدمهای حكومت نیز مجبور به اطاعت از این ” خلیفه یك روزه” میشوند.
در بعضی از موارد نمایش به نقد آشكار قوانین و مقررات استبداد و زورگوئی میپردازد. از این نظر گاه نمایش ”كچل” بسیار جالب است. در این نمایش دو برادران كچل، قاضی و جوانها شركت دارند.
لباس كچل چنین است : به سرش شكمبه گوسفند كشیده است. صورتش آردی است. كلاه سابیده و كهنه و چرب و چیلی در سر دارد. بازی تقریبا اینطور اجرا میشود. در یك میدان بزرگ درختی مینشانند. كچل كوچولو در حال خمیازه كشیدن نزدیك میشود. همه حركات او نشانههائی از تنبلی را در خود دارد. زیر درخت دراز كشیده و میخوابد و خرنا میكشد. كچل بزرگه میآید. صدای خرخر او را میشنود. به سرش آب میریزد. از خواب بیدار میكند. كارهایی به او میسپارد و خود میرود. پس از رفتن از كچل كوچولو بالای درخت میرود و از نوبه خواب قیلوله میپردازد. برادر بزرگ برمیگردد و میبیند هیچكدام از كارها انجام نگرفته است. كچل كوچولو هم نیست. هر چه میگردد، پیدایش نمیكند. با حركات مضحك به جستن برادرش مشغول میشود. با صداهای خندهآوری او را صدا میكند. ناگهان برادر كوچك از بالای درخت پائین میپرد و به سر او میافتد. برادر بزرگ میگوید : چرا كارهائی را كه سپرده بودم انجام ندادهای؟ بحث و جدل بالا میگیرد. ولی نتیجهای بدست نمیآید. به این سروصداها مادر آندو وارد میدان میشود. مصلحت چنین میبینند كه كچل كوچولو را به نوكری پیش قاضی شهر بگذارند. قاضی كچل را به سختی به كار میكشد. اما مزدی به او نمیدهد. بین قاضی و دو برادر كچل مجادله و مشاجره پیش میآید. سپس برادر بزرگ نوكر قاضی میشود. قاضی بسیار نق نقو و بد دهن است. كچل از قاضی میخواهد كه هر وقت فحشی به او بدهد، ده قران بپردازد. قاضی كه به فحش دادن عادت كرده است، نمیتواند آن را ترك بكند. ناچار برای هر دفعه فحش دادن ده قران میپردازد. بدینوسیله برادر بزرگ حق برادر كوچك را نیز از قاضی میگیرد. قاضی او را از پیش خود میراند. در این موقع توی میدان یك نفر لوطی ظاهر میشود، او به جلد قاطر فرو میرود و از كچل میخواهد كه او را به پیش قاضی ببرد و به او بفروشد. كچل همین كار را میكند. بعد لوطی از پیش قاضی فرار میكند. قاضی بسیار پشیمان میشود. پولش را از كچل میخواهد. كار را به محكمه میدهد. كچلها او را دیوانه قلمداد میكنند. مردم قاضی را دست میاندازند. او با وضع زشت و ناهنجاری پاگذاشته و فرار میكند. بازی تمام میشود.
این بازی با زندگی و هستی مردم قدیم آذربایجان اربتاط نزدیك دارد. مردم را خانها و خانزادهها به كار میكشیدند و مزدی به آنها نمیدادند. مردم در ضمن یك بایاتی وضع ناهنجار خود را چنین ترسیم میكنند :
بودردی چكر جانیم این درد را من تحمل میكنم
نه حقیم وار نه مزدیم نه حقی دارم و نه مزدی
بی لره نوكر جانیم نوكر خانها و بیگها هستم
قاضی نیز چنین است. او نیز حق مردم را میخورد و كچل كه نماینده انسانهای ساده و زحمتكش است، رو در روی او قرار میگیرد. نمایش طنز آلود و مضحكه و عبرت آنگیز است. قاضی كه نماینده گروههای ستمگر است به سختی به مسخره گرفته میشود. مردم دشمنان خود را با نیشخندهای بلند استقبال میكنند.
(3)- نمایشهای مربوط به زندگی و خانواده : در مورد خانواده و زندگی روزمره نیز مردم نمایشهایی دارند. این نمایشها اصولا بین سه نفر معین : زن و شوهر و فاسق زن، دور میزند. در این زمینه از نمایشهای ”فاسق”، ”نوكر ولدالزن” میتوان نام برد.
البته این نوع از نمایشها نسبت به انواع دیگر رواج كمتری دارد. و علت آن شاید این باشد كه موضوع آنها غالبا لوس و ناپسند و گاهگاهی مستهجن و زشت است. با وجود این نمایشهای مربوط به زندگی و خانواده نیز به نوبه خود دارای اهمیت است و در بین انواع هنرهای نمایشی جای خاص خود را دارد. این نمایشها گاهی نیز به صورت خیمه شب بازی اجرا میشوند. عروسكها بوسیله انگشتان دست و پا به حركت در میآیند. بازیها در چنین حالتی غالبا بدون صدا و به طور صامت انجام میگیرد و اندیشهها تنها از راه حركات به تماشاچی منتقل میشوند.
طناب بازی و بندبازی را هم میتوان از هنرهای نمایشی به شمار آورد. در یك میدان نسبتا وسیع چهار تا ستون را دو بدو بهم تكیه داده. در دو طرف با فاصله معین قرار میدهند و آنها را به وسیله طناب محكمی به هم وصل میكنند و سر آن طنابها را در دو طرف در زمین محكم میبندند. بوسیله دمیدن در سرنا مردم را در میدان جمع میكنند. پس از جمع شدن مردم، بند باز به وسط میدان میآید. او برای حفظ كردن خود از چشم زخم، دعاهایی به بدن خود آویخته است. برای حفظ موازنه چوبدستی بلندی به دست میگیرد. بند باز دستیاری نیز بنام ”پاپاخ” یا كلاه نمدی دارد. بند باز روی طناب حركات خطرناكی میكند. دراز میكشد، و بلند میشود، میرقصد. در توی یك دیگ مسی نشسته و روی طناب راه میافتد. به پاهای خود خنجر تیزی میبندد و روی طناب میخزد. در حین انجام دادن این عملیات كلاه نمدی میدان را آب پاشی میكند و حركات استاد خود را به شكل خندهاوری تقلید میكند. پول را نیز او از جماعت جمعآوری میكند.