می‌دانیم كه بر بینان فرزانِ زرتشتی ـ گاتهایی، دین، دانایی و آگاهی از دانش راستین زندگانی است. به گفته‌ی دیگر  فلسفه‌ی دین گاتهایی رهیافت از جهان‌شناسی به خودشناسی و از خودشناسی به خداشناسی است.

البته می‌دانیم كه این گفته‌ها و فرازها زیبا بوده و به گوش و ذهن زیبا و شایسته و خردمندانه می‌رسند. اما دشواری در آنجاست كه رسیدن به دانش راستین یا جهان‌شناسی و خودشناسی و از این ره به خداشناسی رسیدن، كاری نیست كه آغاز و پایان آن و همچنین فرآیند آن، با ریزه‌كاریهایش روشن باشد. از سوی دیگر می‌توان گفت كه هر دین و باور نیز، دانش خود را در مورد جهان حقیقت دانسته و از آن دیدگاه جهان و خود را ویمندی (تعریف) و بازشناسی می‌كند.

به هر روی این یك ویمندی زیربنایی از دین ایرانی ـ زرتشتی است. در واقع این انسان است كه در مركز قرار گرفته است و خود و خداوند را شناسایی و پیدا می‌كند و می‌فهمد. اما در آنسو، دین های بزرگی (دارای هواداران بسیار) وجود دارند كه خدا ـ مركز هستند به این مفهوم كه در آنها، دین رویهمی است از دستورات خدایی و الهی، از راه پیام‌آورانی كه با همه‌ی ویژگی‌هایشان تنها رسانندگان پیام و در واقع “فرمان‌ها” بوده‌اند. اینها به جای خود، این قلم بیشتر ازین وارد این مقوله نمی‌شود.

بنا بر سرشت انسان و فرآیند پیش از تاریخ و دوران تاریخی زندگیش فرهنگ‌های گوناگونی در چهارگوشه‌ی جهان پدید آمده و با ادیان گوناگون آنچنان گره خورده‌اند كه گاه فرهنگ بومی نیز نام دین به خود گرفته است، آنچنانچه بخش مهمی از “شناسه” دینی و فرهنگی مردمان از برآیند چنین آمیختگی شكل یافته است. این شناسه دو نقش بسیار مهم و ناهمگون در چونی و چگونگی (كیفیت) زندگانی مردم و پیوند میان آنها بازی می‌كند:

ـ به “هستی”ِ مردمان مانا (معنا) و شکل می‌دهد، چهارچوبِ ارزش‌ها را می‌سازد تا باور بیافریند و باورمندان را به هم نزدیك ‌كند .

ـ از سوی دیگر، به منزله‌ی آوند (ظرف) بسته‌ای می‌شود كه نیروی جاری و آزاد و آفریننده را به شكل بسته‌ای خشك در می‌‌آورد كه اگر با دیگر بسته های موجود در دنیا در ناسازی قرار گیرد، سرچشمه‌‌ی برخوردهای همیشگی می‌گردد.

 

بنابراین آرمانی‌ترین شیوه‌ی زندگانی برای یك همزیستی و همسایگی در آرامش در این جهان خاكی می‌تواند بگونه‌ای باشد كه میان چهارچوب‌های ارزش‌گذاری و باورهایی كه انسان‌ها برای شناختن جهان دارند هماهنگی‌ و توازنی وجود داشته باشد، زیرا این باورها به منزله‌ی سرچشمه‌ای خواهند بود برای چاره‌اندیشی در زندگی و امید به آینده.

 

براستی گفتگوی اساسی بر سر آن است كه “شناسه” چگونه می‌تواند ارزش‌ساز و سازنده باشد بجای آنكه خشک گردد و ویرانگر.

اجازه بدهید برای روشن‌تر شدن نمونه‌هایی بیاورم . نخست چند نمونه از جنبه‌های ناسازنده‌ی شناسه :

ـ هنگامی كه نمودهای ظاهری فرهنگی‌ـ‌بیولوژیكی، مانند نژاد، رنگ پوست، زبان گفتگو یا “زبان دین” و حتا دست‌بردن در شكل خدادادیِ آلت جنسی پسران و حتا دختران، جزوی از ارزش‌های دینی به شمار می‌آیند و بر اساس آنها اختلاف و جدایی بنیادین میان انسان‌ها ارزش‌سازی می‌شوند.

ـ پیدا شدن چیزها و مكان‌های “مقدس” كه هم می‌توانند ارزش و اثر مثبت و هم منفی بر روی پیوند میان انسانها و همبودگاه های دینی داشته باشند. كمی بیندیشیم در مورد پدیده‌هایی مانند “بیت‌المقدس”، اسراییل، مكه … و مشكلات پیرامون آنها،  كتاب‌های دینی و حتا پیامبران و غیره كه “تعصب” بر روی آنها و “مقدس” دانستن‌شان، به گونه‌ای كه هر سخن تردیدآمیزی در مورد آنها به دشمنی و دیگرآزاری می‌انجامد.

ـ مهمتر از همه، خشك‌اندیشی انسانها در دیدنِ جهان از یك دیدگاه خشك و درنتیجه تاب نیاوردن اندیشه‌ی مردمانی كه گیتی را به شیوه و رنگ دیگری می‌بینند و باور دارند كه سرانجام تلخ آن برخوردها و جدایی‌هاست.

 

و اما جنبه‌های مثبت و سازنده‌ی شناسه می‌تواند چنین باشد :

ـ فرهنگ مشترك (سنت‌ها، آیین‌ها، زبان، ملیت … ) كارگزاری (عاملی) است برای هماهنگی  و یگانگی انسانها، دستكم در چهارچوب آن فرهنگ

ـ دسترسی به یك جهان‌بینی

 

در اینجا با دو تركیب ویژه روبرو می‌شویم:

1ـ هویت به منزله‌ی فرهنگ

2ـ هویت به منزله‌ی جهان‌بینی و سیستم‌ باوری

 

بخش نخست كه هویت فرهنگی است خواه ناخواه پدید می‌آید، چونكه بودنش سرشتی و برای زندگی گروهی بایسته است. نكته‌ی شایان توجه جهان‌بینی و سیستم ارزش‌گذاری است كه می‌تواند هویت فرهنگی را، چه در درون خود و چه در برخورد با سیستم‌های دیگر سازنده و یا ویرانگر سازد.

این پیشگفتار ما را به چنین برآیندی می‌رساند كه “سیستم باوری” سازنده و فراگیر آن است كه همگانی و جهان‌مدار یعنی زیربنایی و بنیادین، و آگاه‌كننده و آورنده‌ی آرامش برای انسان بدون مطرح كردن رنگ، مذهب، زبان، جنسیت و عقیده‌ی سیاسی باشد. اگر هویت فرهنگی از چنین نظام ارزشی والایی برخوردار نباشد، به ضد ارزش سقوط می‌كند كه ویرانگر است.

سرانجام آنچه ناشی از اراده و گزینش آزاد انسان و از روی مسئولیت شناسی و آگاهی نباشد و با خشك‌باوری (دگماتیك)، چه به شكل “فرمانهای خدایی” چه بگونه‌ی “دین اول و آخر” یا “پیامبر اول و آخر” یا “سرزمین مقدس” یا “نژاد برتر” یا “زبان برتر” و “زبان خدایی” و غیره همراه باشد، ضد ارزش بوده و ویرانگر خواهد بود، مگر آنكه همه‌ی انسان‌های دنیای پهناور از یك نژاد، یك زبان، یك دین، یك پیامبر، یك خدا و یك سرزمین مقدس بشوند! ! آیا چنین چیزی شدنی است؟ و یا اگر هست دلخواه و ایده‌آل است؟ به راستی تا  چه اندازه انسانها باید در این راه فدا شوند و كشته شوند تا انسان “خوشبخت” گردد!؟

 

 

هُوِیَت:  كیستی . شناسِه . هستی . بُن . گوهر .

نهاد . شناسنامه . سرشت . نژاد . شناخت .

 شناسك . بن مایه . چگونگی . همانی .

 

برگرفته از

http://mobedjamshidi.com

دیدگاه خود را بنویسید

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جستجو در سایت