به نظر پیامبر ایرانی‌ وجود شر یک واقعیت است. بنظر آن وخشور بدی فقط بدیست نه بیشتر نه کمتر. بدی نیکی‌خام و نرسیده هم نیست که تصور کنیم دارد به طرف پختگی و شیرینی‌پیش میرود.

بدی بر صفحه روزگار و دل های آدمیزاد جراحت بزرگی‌ به وجود آورده که باید آنها را التیام بخشید. بدی سراسر موجود خیالی یا وهم نیست بلکه حقیقی و واقعی‌بوده که باید بر آن انگشت گذاشت و نشان داد.

جهانبینی‌ زرتشتی همان اندازه که به قانون اشا (راستی‌و پاکی‌) و پیروی آن سفارش میفرماید، ما را نیز مرتبا به دوری کردن از دروج یا دروغ و ناپاکی که پیوسته بر علیه اشا یا پاکی‌ و راستی‌ در فعالیت است هشدار میدهد.

بدی نفی کامل نیکی‌هم نیست و به اندازه اشا یا نیکی‌ وجود مثبت و واقعی‌ دارد. این دو نیروی متضاد در وجود آدمی‌ هم فعالند و هر یک انسان را به سوی خود می کشند ولی‌وظیفه هر زرتشتی طرفداری و پیروی از نیکی‌ و مقاومت و مخالفت و نبرد با بدیست. انسان درین نبرد آبادی نقش مهمی‌را به عهده داشته و به عنوان سرباز اهوریی باید تا جان در بدن دارد با علیه بدی و پیشبرد نیکی‌بکوشد.

انسان احساس می‌کند که وی در یک جهان خصمانه‌ای برسر میبرد. عناصر مختلف و حیوانات خونخوار و درنده و عوامل ناخوشی زای بیشمار و حتی هم نوعان ما هم به ما اعلام جنگ میدهند. خشم عناصر عظیم و مخرب طبیعت هم وحشت آور است. طبیعت از یک سو مهربان و زیبا و سخی و عاقل و صرفه جو و شادی و آسایش بخش و متعالی و سودمند است ولی‌از سوی دیگر قانون قطیبت و همیستاری نیز بر جهان حکمفرماست که هنگام کج خلقی‌‌اش به غولی بلهوس، بیرحم و وحشتناک مبدل میشود، به طوری که در حل خشم هرچه را که سرراه خود می‌یابد میسوزاند، غرق می‌کند و ویران می‌سازد و میکشد و میبرد.

بلاهای ناگهانی‌اش بسیار است و عصای جادویی مرگ آورش از هر طرف نمودار. در یک حمله ناگهانی و در یک لحظه وحشتناک شاهکارهای بشری و مساجد و معابد و کاخهایی را که پس از سالیان دراز رنج و زحمت مردمان مومن و هنرمند و بشردوست به وجود آمده با خاک یکسان می‌سازد.کوههای آتشفشان و سوزان آن با بلهوسی‌های وحشتناک خود گوگرد و آتش روی مزارع سبز و خرم می‌بارد و شهرها و آبادیها را تبدیل به دریایی‌از شعله سوزان می‌سازد. زلزله‌های وحشتناکش خان و مان و هستی‌مردمان زحمت کش و خدا پرست را نابود می‌سازد وبه افرادی که به خیال خود طبیعت را مادری مهربان می‌‌انگاشتند هشدار داده و از خواب غفلت بیدار می‌سازد. طوفان‌های خشم آلود طبیعت و قحطی و خشکسالی اش، حیوانات درنده و انسانهای سلیم النفس و آرام را یکسان به کام مرگ می‌کشاند.

در جنگل ها درختان تناور و بوته های کوچک را که در کنارشان میرویند از نعمت نور آفتاب و هوا و آب محروم کرده و میکشد و باز میلیونها حشرات موذی و قارچها، کفک ها، باکتری ها، شته ها، موریانه‌ها درختان تنومند و پربار را جویده و به گرد و خاک تبدیل میکنند.

میلیونها جانوران و پرندگان و ماهیان به دنیا می‌‌آیند تا تبدیل به لقمه‌های چرب و نرمی برای هم نوعان قویتر از خود گردند. طبیعت آفتها به وجود می‌‌آورد و مرگ را آزاد میگذارد تا کارناوال و نمایش خود را واضح تر به دید مردم فکور برساند.

بیماری جذام چهره صدها هزار زن و مرد بی‌گناه را بی‌ریخت و تهوع آور ساخته و دردهایی بوجود می‌‌آورد که هزاران بار از مرگ طبیعی‌وحشتناک تر است. باز دشمنی که بزرگتر و خطرناک تر از همه جانوران برای انسان میباشد، خود انسان است، خونخواری جهانگشایان و سلطه گران، پستی و رذالت و وحشیگری آدمیان هزاران بار بدتر از وحشی گریهای طبیعت است. عدم انسانیت انسانها نسبت به هم نوعان خود که از دروغ، بی انصافی، نیرنگ، کینه، توطه، ستم، بدخواهی، خودخواهی، پستی و غیره سرچشمه میگیرد خیلی بدتر و کشنده تر از مصایب و نوائبی است که طبیعت ببار می آورد.

اشوزرتشت روی بدی داغ بدی میزند و میگوید: وجود این همه شر را در جهان نمی توان نادیده گرفت. شر ما را در تمام لحظات زندگی به مبارزه می طلبد و هر زرتشتی باید این مبارزه را پذیرا شود. اشوزرتشت هرگز شر را موجودی ناچیز به حساب نمی آورد. او نمیگوید شر نفی نیکی است بلکه میگوید شر دشمن مثبت و سرسخت نیکی است، شر از نظر اشوزرتشت مکمل نیکی یا نیکی درحال تکوین هم نمی باشد، بلکه شر، شر است وبه طرز زننده ای در قلمرو واقعیت وجود دارد و مانند سایه پیوسته به دنبال ماست.

شر یک واقعیت تلخ در جهان نیک اهورامزدا است و پیامبر ایرانی حاضر نیست آن را ندیده انگارد و با آن روبرو نشود و به جنگش نرود.

دنیا کاملا خوب نیست، و کاملا بد هم نیست. بلکه چیزی میان این دو است و وظیفه آدمی است که هرچه بیشتر قلمرو نیکی را توسعه بخشد و از بدی و قلمرو او بکاهد. زندگی یعنی همکاری با نیکی و جنگ با بدی. این است پیام بزرگ اشوزرتشت که شکوه و عظمتی خاص به آیینش می دهد و پیروانش را هرچه بیشتر و بهتر به کار و کوشش و آبادانی جهان وامیدارد و زندگانی را برای بشر شاد و خرم میسازد.

اگرچه در کلیه ادیان بزرگ مبازره با بدی تعلیم داداه شده ولی در دین زرتشتی این مبارزه ابعاد بسیار گسترده تری پیدا میکند. مبارزه با بدی در دین زرتشتی محدود به مبارزه با نفس اماره و هوا وهوس جسمانی نیست بلکه مبارزه با کلیه بدیهای موجود در جهان، چه مادی و جسمی و چه عقلی و چه روحی است تا بدانجا که کشتن جانوران درنده و حشرات موذی و زیان آور و عوامل ناخوشی زا هم جزو این برنامه است.

نظریه وجود نیکی و بدی خودبخود مساله تحول و تکامل هستی را پیش می کشد. درین جهان آدمی ماموریت مقدسی دارد و آن نابودی بدی و تقویت نیکی است. او باید تمام بدیها را از بین برده و حکومت اهورایی و ملکوت آسمانی را بر زمین مستقر سازد.

دراینجاست که انگره مینویا روح شر پدیدار می گردد. نام دیگر این روح خبیث (اکه مینو) یا درگ ونت (دروند) است که برضد نیکی است.  باید گفت سراپای وجود این انگره مینو (اهریمن) تجسم بدی است. او دشمن بزرگ بشر است و از سو او را احاطه کرده و پیوسته به چهره های گوناگون آزارش میدهد. سبب اینست که یک مومن زرتشتی در هنگام نماز چندین بار باید به اهریمن گجسته (ملعون) نفرین بفرستد و نابودی و شکست او را بخواهد. هر زرتشتی موظف است که از انگره مینو(اهریمن) چنان بپرهیزد که از آفت های دیگر می پرهیزد و اگر غافلگیر شده گرفتار مکرش گردید با کمال شدت و قدرت با آن به مبارزه پردازد، آن چنان مبارزه ای که گویی عمر، خود را وقف پیکار با او نموده است. اینست معنی جهاد در دین زرتشتی. جهاد بر علیه اهریمن و دیوان و درجان و جاویدان و پریان و بزهکاران و دروغ گویان و ستمگران.

استاد دکتر بهرام فره وشی درین باره مینویسد: برطبق دستور اوستا انسان فقط یک هدف غایی دارد و آن نجات جهان از شر اهریمن و تقویت روح خیر یا سپنتامن است.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی