شریعتی و جامعه شناسی
شریعتی را بیشتر یک جامعه شناس میدانند در حالی که هیچ یک از مدارج دانشگاهی وی در رشته ی جامعه شناسی نبود. هواداران وی سعی میکنند او را یک مصلح اجتماعی و جامعه شناس معرفی کنند در صورتی که شریعتی اصلا جامعه شناسی را به صورت یک علم قبول نداشت !
شریعتی در باب جامعه شناسی میگوید:
” جامعه شناسی یک ظاهر پر جلال و جبروت و پُر پرستیژ دارد و یک باطن بی معنا و بسیار ابتدایی”. وی روشنتر توضیح میدهد: ” اینکه بچهها خیال میکنند جامعه شناسی علمیاست که جامعه را میسازد و مشکلات مردم را حل میکند، یا علمیاست که مردم را لااقل با جنس و محتوا و نظام و روابط خودشان آشنایی علمیمیدهد، یک توهم است”
وقتی از شریعتی پرسیدند اندیشه ی شما متکی بر “کارل مارکس” است یا “ماکس وبر”؟ پاسخ داد: اندیشه ی من متکی بر ” مارکس وبر” است!
شریعتی بر سه گانه ی” دین،طبقه و دولت” که کاملا منطبق بر سه گانه ی مارکس، “ثروت،مذهب و قدرت” است به شدت تاکید میورزید و با آنکه سعی داشت خود را از مارکسیسم دور نشان دهد ولی تفکرات مارکس را در اندیشههای وی به روشنی میتوان دریافت. جامعه شناسی برای شریعتی یک “وسیله” بود نه یک “هدف”. او به جامعه شناسی به چشم یک “ابزار” مینگریست، ابزاری برای تحولات اجتماعی و انقلاب که در این باب شریعتی کاملا مطیع مارکس است.
شریعتی آنجا که به دنبال انقلاب و تغییرات اجتماعی است به جامعه شناسی روی میآورد و آنجا که جامعه شناسی تغییر وضع موجود را رد میکند ، بر آن میتازد ! که این یکی از نمونههای تفکر متضاد و آشفته ی شریعتی است.
شریعتی میخواست مارتین لوتر ایران شود ولی چون تفکراتش پایه ی علمی نداشت، نه تنها شکست خورد بلکه لعنت نسلی را که فریب کتابها و سخنان ادیبانه اش را خوردند و اکنون چهره ی واقعی او را شناخته اند را هم نثار خودش کرده و میکند!
- دسته: یادداشت ها