از ایران به کوه اندر آید نخست
در غرچگان از بر بوم بُست
دگر طالقان شهر تا فاریاب
همیدون در بلخ تا اندرآب
دگر پنجهیر و در بامیان
سر مرز ایران و جای کیان
دگر گوزگانان فرخنده جای
نهادست نامش جهان کدخدای
دگر مولیان تا در بدخشان
همین است از این پادشاهی نشان
فروتر دگر دشت آموی و زم
که با شهر ختلان برآید برم
چو شگنان و ترمذ و ویسه گرد
بخارا و شهری که هستش به گرد
همیدون برو تا در سغد نیز
نجوید کسی پادشاهی به چیز
وزان سو که شد رستم گردسوز
سپارم به او کشور نیمروز
ز کوه و ز هامون بخوانم سپاه
سوی باختر برگشایم راه
بپردازم این در هندوان
نداریم تاریک از این پس روان
ز کشمیر و ز کابل و قندهار
شما را بود آنهمه زین شمار
و زان سو که لهراسب است جنگجوی
الانان و غَر در سپارم بدوی
شهنشاه دانندگان را بخواند
سخنهاي گيتي سراسر براند
جهان را ببخشيد بر چار بهر
وزو نامزد کرد آبادشهر
نخستين خراسان ازو ياد کرد
دل نامداران بدو شاد کرد
دگر بهره زان بد قم و اصفهان
نهاد بزرگان و جاي مهان
وزين بهره بود آذرابادگان
که بخشش نهادند آزادگان
وز ارمينيه تا در اردبيل
بپيمود بينادل و بوم گيل
سيوم پارس و اهواز و مرز خزر
ز خاور ورا بود تا باختر
چهارم عراق آمد و بوم روم
چنين پادشاهي و آباد بوم
وزين مرزها هرک درويش بود
نيازش به رنج تن خويش بود